• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم الله الرحمن الرحيم.
    موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
    شماره نوار:1147
    نام استاد: آيت الله تبريزى.
    تاريخ:1375
    توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
    صاحب العروه قدس الله سره مى‏فرمايد اگر شخصى مى‏داند و احراز كرده است قبل الوقت كه اگر وقت داخل نشود كه فعلا هست مى‏تواند تيمم بكند براى صلاة كه بعد دخول الوقت اتيان بكند آن صلاة را با تيمم. و اما اگر وقت داخل شد متمكن از تيمم نخواهد شد. اين متمكن از استعمال ماء هم كه نيست متمكن از تيمم هم نخواهد شد. منحصر است كه اگر بخواهد نماز بخواند بعد دخول الوقت و فاقد الطهورين نشود كه از فاقد الطهورين صلاة ساقط است، بايد الان تيمم بگيرد كه دو ساعت به دخول الظهر باقى مانده است. سابقا فرمود كه تيمم را انسان قبل الوقت بگيرد به قصد اينكه صلاة بعد الوقت را اتيان كند، اين جايز نيست. بدان جهت فرمود فرق است ما بين وضو تحيئى و تيمم تحيئى. وضوء تحيئى عيبى ندارد و اما تيمم لتحى‏ء بعد صلاة لدخول الوقت اين مشروع نيست. خوب اين وظيفه شخص چيست؟
    مى‏گويد بر اين شخص متعين است، تيمم قبل الوقت را بگيرد لغايت اخرى. مثل اينكه الان تيمم بگيرد قبل از ظهر به ساعت كه دو ركعت نماز نافله اتيان كند. چونكه نسبت به صلاة نافله دو ركعت باز فاقد الماء است. وقتى كه تيمم را بر اين صلاة گرفت و صلاة را اتيان كرد، تيممش تيمم صحيح است. و آن تيمم وقتى كه كرد ابقاء مى‏كند الى دخول الوقت و بعد دخول الوقت صلاة الوقت را با آن تيمم اتيان مى‏كند. بعد مى‏فرمايد قدس الله سره و كذالك الحال فى الوضو. در وضو هم همين جور است. سه ساعت، چهار ساعت مانده است براى وقت صلاة الظهر. الان اگر وضو نگيرد، نمى‏تواند بعد دخول الوقت وضو بگيرد. متمكن از وضو نمى‏شود. تحى‏ء هم كه نزديك به دخول الوقت مى‏شود. الان سه ساعت مانده است به دخول وقت ظهر، مى‏گويد و كذالك وضو را لغايت اخرى مى‏گيرد. وضو مى‏گيرد فرض كنيد كه قرآن بخواند. چونكه مستحب است قرآن را با وضو خواندن يا صلاة نافله بخواند و واجب است آن وضو را حفظ كند به بعد دخول الوقت و بعد دخول الوقت با آن وضو نمازش را بخواند. اين فتوايى است كه ايشان در عروه فرموده است.
    عرض مى‏كنم اين دو قسمت است، يكى مسئله تيمم، يكى مسئله وضو. از كجا اين فرمايش را فرموده است كه قبل الوقت بايد تيمم بكند به غايت اخرى و با آن تيمم كه ابقا مى‏كند صلاة ظهر و عصرش را بخواند؟ از كجا؟ چونكه وجوب صلاة ظهر و عصر اذا زالت الشمس است. اذا زالت كه دلوك شمس است در روايات تعبير شده است به زوال شمس تفسير شده است، آن وقت صلاة ظهرين واجب مى‏شود. امام فرمود در روايات، اذا زالت الشمس وجبة الصلاتان. صلاة ظهر و العصر واجب مى‏شود الاّ انّ هذه قبل هذه. صلاة ظهر قبل از صلاة عصر بايد اتيان بشود. وقتى كه وجوب نيست، چه جور اين تيمم واجب مى‏شود؟
    اين را بدانيد چه جورى كه در نظر العقل تكليف فعلى مولا كه مكلف مى‏تواند آن تكليف را انتصال كند به آن تكليف متوجه در عقل است، عقل مستقل است كه بايد تكليف الزامى مولا را موافقت كند. عقل به اين معنا مستقل است. يعنى اگر اطاعت نكردى و مولا خواست فى ما بعد تو را اخذ كند به مخالفت تكليفش بالجزاء حقش است كه از اين تعبير به استحقاق عقوبت مى‏شود. عقل به اين معنا مستقل است. چه جورى كه عقل در تكليف منجّز اينجور
    مى‏گويد، در جايى كه مولا لجهتى امرى نداشته باشد ولكن مكلف غرض ملزم مولا را مى‏داند كه در بين غرض ملزم مولا هست. و آن غرض را هم عبد مى‏داند. اينكه در اصول مثال مى‏زنند، فرض كنيد ابن مولا در دريا افتاده است. در شط افتاده است دارد غرق مى‏شود. مولا حاضر نيست، مولا در اين سفر نيست. يا مولا را خواب گرفته است، ملتفت نيست. مى‏گويند عقل ملزم است عبد را كه بايد ابن مولا را انقاض كند. اگر انقاض نكرد و بعد ابن مولا تلف شد كه مى‏توانست انقاض كند، بعد مولا بلند شد بگويد كه پسر كو؟ بگويد رفت زير آب. چرا؟ غرق شد. تو ديدى؟ بعله ديده‏ام. چرا نگرفتى؟ شما خواب بوديد تكليف نكرديد به من يا در سفر بوديد. يا ما در سفر بوديم اين عذرها مسموع نيست. فرقى نمى‏كند غرض مولا غرض ملزم مولا غرضى بوده باشد كه برگشتش به خود مولا است، انتفاع از آن غرض براى مولا باشد، مثل اين مثال انقاض يا غرض ملزم غرضى بوده باشد كه رجوع به خود عبد مى‏كند كما فى... سبحان و نوافى كثيرا. اينجور است كه غرض برمى‏گردد به عبد و بعضى اوقات هم به مكلفين به جامعه. خود مولا الله سبحان غنى عن العالمين. اين به جهت صلاح عبد يا عبيد و جامعه است اين اوامرش. فرقى نمى‏كند. ولكن اين را بدانيد غرض ملزم شارع ما طريقى نداريم به اين غرض. بايد يك راهى باشد در يد كه از آن راه كشف كنيم كه مولا غرض دارد. غالبا آن امر شارع است. چونكه ما غرض ملزم شارع را نمى‏دانيم. از امر مولا به فعل كشف مى‏كنيم. چونكه مولا بلا غرض و بلا ملاك امر الزامى به فعلى نمى‏كند. امر كه آمد و متوجه بر مكلف شد، مى‏فهميم كه در اين فعل مكلف غرض ملزمى هست. امر اگر امر وجوبى باشد. و در جاهايى كه امر شارع نيست ممكن است از يك راه ديگرى كه بيان خواهم كرد، كشف كنيم كه ملاك ملزم است، ولو كه شارع فعلا تكليفى ندارد، ولكن ملاك، ملاك ملزمى است. مثلا من باب المثال، كسى قبل از فضل در شب خوابيد دير خوابيده بود. و بعد از طلوع آفتاب هم از خواب بلند شد ديد آفتاب زده است، صلاة صبح هم كه قضا شده است. مى‏گوييم صلاة صبحى كه اين شخص نخوانده است، چونكه خواب بود، قدرت نداشت. صلاة صبح را اتيان كند غافل بود، تكليف نداشت مع ذالك ملاك ملزم فوت شده است از او. ولو تكليف نداشت ولكن ملاك ملزم فوت شد است. چرا؟ چونكه شارع امر به قضا كرده است. من نام عن صلاة او صلى‏ها بغير طهور فعليه قضاء مافات. شارع گفته است فوت شده است، بدان جهت مى‏فهميم كه ملاك ملزم از دست رفته است. درست توجه كنيد اين مسئله را باز كنم.
    قدرت بر فعل تارتا دخيل در ملاك فعل نيست. انسان عاجز از فعل بوده باشد هم ملاك آن فعل از انسان فوت مى‏شود. ولو نمى‏تواند اتيان كند، ولو مولا نمى‏تواند امر كند كه آن فعل را موجود كن. چونكه عاجز است، ولكن ملاك فوت مى‏شود. اين را در اصول و غير اصول، شايد اينجا هم مثال زديم. مثل شخصى كه در بيابان در هواى سرد است. اين لباس ضخيم پوشيدن ملاك دارد. ملاكش اين است كه صحّتش را حفظ مى‏كند و صحتش را حفظ كردن ملاك ملزم است، ولكن لباس ندارد. لباس ضخيمى ندارد و متمكن هم نيست. اين ملاك از او فوت مى‏شود ولو تكليف ندارد كه لباس ضخيم بپوشد. تكليف به ما يطاق است، ولكن اين ملاك از فوت مى‏شود. در اين موارد علما تعبير مى‏كنند كه قدرت شرط استيفاء الملاك است. در خود ملاك مدخليت ندارد در ملاك فعل. در استيفاء او كه آن ملاك را آن مكلف بدست بياورد در او دخيل است. و ربما نه، تمكن، تمكن مكلف از فعل در خود ملاك مدخليت دارد. كه از عاجز از فعل ملاكى فوت نمى‏شود. مثل اينكه فرض كنيد كسى در اين بيابان لباس ضخيم دارد پوشيده است، ولكن كفش نپوشيده است. سرّش اين است كه پا ندارد با ركبتين راه مى‏رود. رفيقش كفش پوشيده است، كفش پنج هزار تومانى را پوشيده است، اين كفش ندارد. با همين ركبتينش راه مى‏رود. از اين شخصى كه پا ندارد عاجز است از پوشيدن كفش. قدرت ندارد، ولكن ملاكى فوت نمى‏شود. چونكه كفش هم بود، اين نمى‏توانست بپوشد. قدرت شرط استيفاء الملاك نيست. شرط خود ملاك است كه انسان بايد در ما نحن فيه پا داشته باشد. از اين مثالى كه به شما عرض كردم معلوم شد قيود واجب وقتى كه متعدد شد، ممكن است كما غرر فى بحث مقدمة الواجب، فى بحث الاصول، ممكن است يك قيدى قدرت بر فعل از ناحيه آن فعل شرط استيفاء الملاك باشد. و اما قدرت بر فعل از ناحيه قيد آخر شرط اصل الملاك است. نباشد ملاك نيست. مثلا كسى كه در بيابان كفش ندارد. پا دارد. كفش نداشتن كه اگر بخواهد در بيابان پايش صدمه‏اى نبيند بايد كفش داشته باشد. كفش ندارد. عاجز است. ولكن ملاك فوت مى‏شود، پايش آسيب مى‏بيند. اما پا داشتن هم قيد است. بايد پا داشته باشد تا كفش بپوشد. پا كه ندارد نه، اين پا داشتن دخل در اصل الملاك دارد. وقتى كه نداشت ملاكى از او فوت نمى‏شود. چه جورى كه يك قيود متعدده كه در يك فعلى لازم است، يكى قدرت به يكى شرط در اصل الملاك است و قدرت به ديگرى شرط در استيفاء الملاك است. روى اين حسابى كه هست، هر جا فهميديم از اين ادله اين قيد شرط استيفاء الملاك است، بدان جهت ولو امر نداشته باشد، مى‏گوييم كه بايد انسان قدرتش را حفظ كند. چونكه ملاك قدرت شرط در استفا است. انسان ولو تكليف نيامده است، ولكن قدرت در وقت شرط الاستيفا است. در اصل الملاك مدخليت ندارد. انسان اگر اين قدرت را بتواند قبل الوقت تحصيل كند، برايش لازم است. چونكه اگر تحصيل نكند تفويط غرض ملزم را كرده است. غرض ملزم را تفويط كرده است.
    اما نسبت به قيدى كه دخل در اصل الملاك دارد، نه تحفظ به او لازم نيست. چرا؟ چونكه اگر عاجز شد ملاك ندارد آن فعل اصلا. نه اينكه ملاك را استيفا مى‏كند. مثلا زن اگر مى‏داند كه كمرش درد مى‏كند. اين خون حيضش خواهد آمد. مى‏گويد اگر من امروز كار نكنم، منزل را جارو نكنم به خودم فشار نياورم تا ظهر حيضم نمى‏آيد. مى‏توانم صلاة ظهر و عصرم را با طهارت بخوانم و فوت نشود از من. ولكن اگر كار بكنم قبل از ظهر اين خون مى‏آيد ديگر نماز فوت مى‏شود از من. نه، مى‏تواند كار بكند. خودش هم فشار بياورد، خونش بيايد. چرا؟ چونكه طهر از ناحيه حيض شرط در اصل الملاك است. آنى كه حايض است، شرط در اصل الملاك است. بدان جهت به حائض قضاء صلاة هم واجب نيست. ان الله، دوست ندارد در حال حيض عبادت بشود كه در روايات است. اما اين شخص همين زن پاك شده است از حيض قبل از ظهر. ولكن مى‏بيند كه آب ندارد كه غسل كند. تيمم الان مى‏تواند بكند، ولكن نكند بعد هم با تيمم نمى‏تواند. چونكه طياره سوار مى‏شود، مجبور است برود، آن وقت هم در طياره تيمم نمى‏شود. مگر به آهن طياره تيمم بكند. چكار بكند؟ تيمم واجب است. چرا؟ چونكه اين زن كه قبل از ظهر طاهر شده است اين صلاتش فوت بشود قضا دارد. اين از امر به قضا كشف مى‏كنيم كه ولو وقتى كه سوار شد ديگر اتيان صلاة مع الطهاره تكليف به ما لا يطاق است تكليف ساقط مى‏شود. ولكن در ما نحن فيه بايد اين تيمم را قبل الوقت بكند. لغايت اخرى كه دو ركعت نماز بخواند مثلا. اين صاحب العروه، اين پير فقه كه حقيقة به حمد الشايع فقيه تمام و تام است، مى‏فرمايد روى اين اساس اگر بداند مكلف قبل الوقت اگر تيمم نكند، بعد الوقت متمكن از تيمم نخواهد شد. آب هم كه ندارد به آب هم كه نمى‏رسد و تيمم قبل دخول الوقت ايشان مشروع نمى‏داند. ظاهر كلامش عبارت از اين است. در سابق هم گفتيم كه تحيئى را مشروع نمى‏داند. آن استحباب نفسى هم در كلامش يك قيدى هست كه معلوم مى‏شود كه در او هم اشكال دارد كه تيمم مثل وضو كسى كه فاقد الماء است استحباب نفسى داشته باشد. اگر آن كلمه را قبل از اينكه نگاه كرديد، پيدا كرده‏ايد اميدوار بشويد از خودتان. آن كلمه‏اى دارد كه از آن استفاده مى‏شود كه تيمم قبل الوقت استحباب نفسى‏اش محل اشكال است. مى‏گويد تيمم بكند لغايت اخرى كه صلاة نافله مثال زده‏اند. آن وقت صلاة نافله را كه اتيان مى‏كند يا حتى اتيان نكند بنا بر قول بعضى‏ها، ولكن اشكال دارد. وقتى كه صلاة نافله را اتيان كرد، آن وقت تيمم لغايت مى‏شود. آن وقت صلاتش را، تيممش را ابقا مى‏كند و بعد مى‏خواند.
    از اين امر به قضا كشف مى‏شود كه اين ملاك، ملاك ملزمى هست و بايد به او حفظ بشود ولو قبل از وقت. اين كه كسى بگويد بابا نماز كه عند دخول الوقت واجب مى‏شود، چرا طهارت تحصيل كند به او، قبل الوقت؟! اين سرّش اين است، چونكه قدرت از حيث طهارت، طهارت تيممى نه طهارت از غلو حيض و نفاس. طهارت از حيث تيمم شرط استيفاء الملاك است بدان جهت در ما نحن فيه بايد اين تيمم را بكند.
    سؤال؟ ملاك در صلاة است كه هنوز وقتش داخل نشده است. در ما نحن فيه اين تيمم را اتيان مى‏كند به جهت او. اين كلام ايشان است. از اين كلام معلوم شد كه فتواى ثانى اشكال دارد. فرمود و كذالوضو. مى‏دانيد كسى كه متمكن از وضو بود، حتى بعد الوقت. وضو نگرفت، وضوئش را باطل كرد يا وضو هم نگرفت، آب را هم ريخت فاقد الماء شد. وظيفه‏اش چيست؟ وظيفه‏اش اين است كه صلاة را با تيمم اتيان بكند. كار خلاف شرع كرده است. صلاة اختيارى را تفريط كرده است. ولكن در ما نحن فيه صلاة را بايد با تيمم اتيان بكند. تيمم كه كرد، اين نماز را قضا بكند يا نه؟ گفتيم قضا واجب نيست. معصيت كرده است. چونكه در شبانه روز، بيشتر از پنج نماز بر مكلف واجب نيست. نماز واجبى را اتيان كرده است. خوب، پس اينكه قضا ندارد از كجا ما كشف كرديم، اين قدرت شرط استيفاء الملاك بود. قدرت بر وضو؟ احتمال مى‏دهيم نه، قدرت به وضو شرط بوده باشد در خود ملاك. قدرت بر وضو بعد دخول الوقت، آن شرط است در ملاك. عند دخول الوقت متمكن بودن از وضو آن شرط در اصل الملاك است. نه فى استيفاء الملاك. تمكن از طهارت اعم از طهارت مائيه و ترابيه، تمكن از اصل الطهارت شرط الاستيفا است. بدان جهت در مسئله تيمم متمكن از طهارت مائيه نبود. اگر تيمم هم نمى‏گرفت صلاة فوت مى‏شد. فاقد الطهورين مى‏شد. آنجا، آن تمكن از تيمم شرط استيفاء الملاك بود. دخل در ملاك نداشت. ولكن كسى كه متمكن از تيمم است در دخول الوقت بخواهد قبل دخول الوقت آبش را بريزد، وضو نگيرد. مى‏تواند. چرا؟ چونكه اگر قبل دخول الوقت آب را ريخت، وضو را باطل كرد. وقتى كه وقت داخل شد، فاقد الماء است تيمم كرد از اين چيزى فوت شده است ما دليل نداريم. از كجا دليل داريم؟ چونكه دليل نداريم بدان جهت است بعض الفهول قدس الله سره فرموده است فرق است بين المسئلتين. در مسئله اولى امر همين جور است. بايد در ما نحن فيه تيمم بكند لغايت اخرى. اگر تيمم استحباب نفسى نداشته باشد تا تيممش را حفظ كند. به خلاف مسئله وضو. وضو قبل الوقت مثل او نيست. كسى كه عند دخول الوقت متمكن از وضو نيست، ولكن متكن از تيمم است، تيمم مى‏كند از او فوت ملاك ملزم دليل نداريم كه كشف كند ملاك ملزم فوت شده است. بدان جهت او مى‏تواند آبش را بريزد يا حتى وضو دارد، وضوئش را ابطال كند. هيچ محصورى هم ندارد. چونكه ملاك تفريط ملاك ملزم است. ملاك ملزم از كجا بشود.
    ولكن در وضو اين عبارت را با تيمم عوض كرده است صاحب العروه. در اين خصوصياتى كه مى‏گويم اين خصوصيات را بايد در روايات مراعات كنيد. اين در كلمات اصحاب خيلى مدخليتى ندارد. عمده مدارك الاحكام است. در آن تيمم مى‏گويد يجب تيمم لغايت اخرى و آن وقت با آن تيمم نماز را بخواند بعد دخول الوقت. در وضو مى‏گويد يتوضع لغايت اخرى او للكون على الطهاره. للكون على الطهاره را در وضو زياد مى‏كند. اين معلوم مى‏شود كه وضو را مستحب نفسى مى‏داند و در تيمم اشكال دارد. اين نكته را حفظ كنيد، آنجا كون على التيمم نگفت در تيمم. گفت يتمم لغايت الاخرى. بعد با او نماز بخواند، ولكن وقتى كه به وضو رسيد، فرمود در توض‏ء يتوض‏ء لغايت اخرى بل للكون على الطهاره. كون على الطهاره برايش وضو مى‏گيرد بعد نماز را مى‏خواند. آن استحباب نفسى مى‏شود.
    نفس اين اعمال بعد الحدث طهارت است. اين هم وضو را مى‏گيرد كه متطهر بشود. گذشت اين معنا. آن وقت صاحب العروه نظرش چيست؟ نظرش اين است كه آن نسبت به طهارت مائيه هم قدرت شرط الاستيفا است، نظر ايشان اين است. چرا؟ براى اينكه مى‏گويد اگر شرط الاستيفا نبوده باشد، انسان بعد دخول الوقت كه آب دارد مى‏تواند بريزد با تيمم نماز بخواند. مثل آن كسى كه بعد دخول الوقت حاضر است. مى‏تواند نماز نخواند، سفر بكند قصر بخواند. چونكه قصر و حضر اينها در ملاك مدخليت دارد. اگر بنا بوده باشد قدرت بر ماء هم دخل اصل الملاك داشته باشد نه در استيفاء الملاك، آن وقت فرض كنيد بعد دخول الوقت آب را كه دارد، مى‏تواند بريزد، مثل مسافرى كه سفرش را تمام بكند، قصد اقامه بكند يا حاضر بود، سفر كند. آبش را بريزد تيمم بكند. مى‏گوييم نه اين درست نيست اين استظهار. چرا؟ قدرت بر ما، قدر بر طهارت مائيه عند الوقت شرط الاستيفا است، نمى‏تواند بريزد آب را كه تيمم بكند. كه اوامر اضطراريه داخلشان همه‏اشان همين جور است. كلام ما قدرت بر وضو قبل الوقت است. دليل نداريم كه قدرت بر ما قبل الوقت شرط الاستيفا است. اين را بايد دليل داشته باشيم. اگر قبل الوقت ريخت نمازش را با تيمم خواند كه نه معصيت كرده است، چونكه تكليفى نداشت براى وضو. نماز واجب نشده بود. وضو امر مستحب بود، نكرد اين را يا وضوئش را باطل كرد و بعد الوقت هم كه غير متمكن است، با تيمم نماز مى‏خواند، قضا هم ندارد. دليل نداريم كه از او كشف كنيم، كه قدرت على الوضو قبل الوقت شرط استيفاء ملاك صلاة است بعد الوقت.
    سؤال؟ چونكه در مورد تيمم آب نداشت تيمم هم نمى‏كرد صلاة فوت مى‏شد. چونكه فاقد الطهورين صلاة ندارد. آن ملاك فوت مى‏شد از او. به خلاف الوضو. وضو را باطل كند، تيمم مى‏تواند بعد الوقت بكند. در اين صورت قدرت بر وضو قبل الوقت شرط استيفاء الملاك است، اين را كاشف نداريم. چونكه كاشف نداريم، قدرت بر وضو عند دخول الوقت كاشف از ملاك هست كه نمى‏تواند آب را بريزد. امر، امر اضطرارى است. اما قبل الوقتى كه تكليف به صلاة نيست، تكليف به وضو هم نيست الاّ استحبابا اين طهارت مائيه قدرت بر او قبل الوقت شرط استيفاء الملاك است، اين را طريق و كاشف نداريم. مرحوم آخوند هم دارد كه ممكن است قدرت بر شيئى كه در يك حالى شرط استيفا بشود در حال ديگر شرط در اصل الملاك بشود. قدرت بر طهارت مائيه عند دخول الوقت شرط استيفا است ولكن قبل دخول الوقت نه، شرط استيفا نيست در اصل الملاك مدخليت دارد، كما اينكه گفتيم. روى على هذا الاساسى كه هست در ما نحن فيه اگر وضوئش را ابطال بكند عند دخول الوقت كه متمكن از آب نيست، چيزى از او فوت نمى‏شود. ملاك از او فوت نمى‏شود. تيمم مى‏كند و تفريط قدرت بر طهارت مائيه بعد دخول الوقت او قياس نمى‏شود به تفريط بر قدرت مائيه قبل الوقت. آنهايى كه اهلشان هستند مى‏دانند چه مى‏گويم. روى على هذا الاساسى كه هست فتواى اين عروه قدس الله نفسه الشريف اين در تكه دومى كه در وضو است، براى ما قابل قبول نيست.
    در اين مسئله يك نكته‏اى باقى ماند و آن اين است كه به نظر قاصر ما كسى اگر قبل الوقت تيمم بكند به جهت اينكه بعد دخول الوقت نماز بخواند اين عيبى ندارد. چرا؟ چونكه اگر يادتان باشد گفتيم تيمم از كسى كه محدث است، و متمكن از طهارت مائيه نيست، خود تيمم طهارت است بعد الحدث. خودش استحباب نفسى دارد. وقتى كه استحباب نفسى دارد اين قصد غايت به جهت تصحيح قصد قربت است. چه جورى كه مى‏گويد من تيمم مى‏كنم كه على طهارة باشم يا به قول صاحب العروه مى‏گويم كه وضو مى‏گيرم كه على طهارت باشم اين قصد قربت به قصد امر استحبابى حاصل شده است، در جايى كه قصد قربت مى‏كند و قصد امر استحبابى نمى‏كند اين قصد غايت عمل را با قصد قربت مى‏كند. من وضو مى‏گيرم، نماز ظهر و عصرم را بخوانم اين به حساب خدا مى‏شود اين وضو. به حساب خدا كه شد، مى‏شود واقعا على نحو العباده و صحيح مى‏شود. به خلاف اينكه من وضو مى‏گيرم كه بدنم مثلا فرض كنيد بدنم گرم است سرد بشود، اين را فقط قصد كرده است. آن وضو صحيح نيست. فقط ندارد. روى اين حسابى كه هست، مگر داعى بر داعى كه بحث در اصول است.
    بدان جهت در ما نحن فيه قصد الغايه، در مسئله بعدى توضيح خواهيم داد فقط به جهت مصححه قصد قربت است. خوب وقت يكه كسى مى‏داند ظهر داخل مى‏شود و آن وقت اگر فعلا تيمم نگيرد صلاة از او فوت مى‏شود، مى‏گويد خداوندا من تيمم مى‏كنم، چونكه محدث است بالحدث الاصغر او الاكبر، آب هم متمكن نخواهد شد تا آخر وقت. خداوندا من الان تيمم مى‏كنم كه نماز را در وقتش بخوانم. اين قصد قربت نيست؟ بدان جهت پيش ما اين فرقى نمى‏كند، مى‏تواند بگيرد. ولو بعضى فهول اشكال كرده‏اند. اشكالشان درست نيست. قصد غايت مصحح قصد قربت است من كه مى‏دانم بر اينكه اگر تيمم نگيرم، صلاة از من فوت مى‏شود، مى‏گويم الان تيمم مى‏كنم كه صلاة از من فوت نشود، اين خودش قصد قربت است و اشكالى ندارد. گذشتيم اين را.
    ايشان بعد قدس الله نفسه الشريف همان مسئله را مى‏گويد. مى‏دانيد غاياتى كه براى غسل و وضو و تيمم گفته مى‏شود، آن غايات على قسمين است. يك قسمشان اين است كه آن غايات عبادات هستند و مطلوبات شرعيه هستند، اتيان آنها مع الطهاره يا به جهت اين است كه طهارت شرط صحّت آنها است مثل نماز، يا شرط در كمال آنها است. مثل قرائت قرآن. طهارت شرط در صحّت قرآن نيست. انسان اگر متطهر نباشد، مى‏تواند قرآن بخواند. مستحب است، قرآنش هم عبادت واقع مى‏شود. ولكن اگر بخواهد قرائت كامله بوده باشد، شرطش عبارت از وضو گرفتن است يا تيمم كردن است، آن وقتى كه متمكن از وضو نيست. اين يك قسم از غايات است در طهارات كه آن غايات مطلوبات شرعيه هستند كه موقوف است صحّتشان به طهارت يا كمالشان به طهارت. يك غاياتى در وضو و غسل تيمم هست كه اصل جواز و مباح بودنشان موقوف است والاّ انسان طهارت نداشته باشد اين غايت حرام است. مثل مسّ كتابة القرآن. كسى كه محدث است دست به كتابة قرآن بزند، اين فعل حرام كرده است، مبغوض شارغ را موجود كرده است. لا يمسحّه الا المتطهرون، كه در روايت موثقه تفسير شده است به آن كسى كه محدث نباشد. ولو دو تا معنا منافات با همديگر ندارند كه آنهايى كه در آيه تطهير، تطهير شده‏اند، انما يعيد الله ان يذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا مس به معنا ادراك قران است. آن سر جايش هست ولكن منافات ندارد، هم ظاهرش مراد بوده باشد، هم آن معناى كنايى هر دو مراد بوده باشد. در كنايه هم مدخليتى ندارد. تو اصلا روحت مسح نكرده است به اين مطلب، يعنى نمى‏فهمى. البته قرآن بتمامه به ظاهره و محكمه و متشابه مراد او است. منافات با همديگر هم ندارند. در موثقه تفسير به او شده است. جوازش موقوف است. در جايى كه انسان وضو مى‏گيرد لغايت، تيمم مى‏گيرد لغايت، غسل مى‏كند لغايت كه آن غايت راجح است و عبادت است و اين غسل و وضو و تيمم در مراحل يا شرط صحّت آنها است يا شرط كمال آنها است اين تيمم به قصد آن غايات صحيح مى‏شود. چرا؟ چونكه اين تيمم به قصد آن غايت مقرّب است. اما آن غاياتى كه بدون وضو حرام هستند آنها. نه اينكه انسان وضو داشته باشد، قران را مسح كند مستحب است. نه، اصل مطلوبيتى ندارد. حرام است بدون وضو. ايشان اين دخول جنب هم در مساجد همين جور است. جنب حرام است در داخل مساجد. نه اينكه جنب داخل بشود در مساجد يك مطلوبيتى دارد، نه مبغوض است. بدان جهت در ما نحن فيه و هكذا قرائت سور عظائم على كلام حرام هستند. شرط جوازش اين است كه بايد غسل بكند يا تيمم بكند در آن صورتى كه وظيفه تيمم است. كلام اين است كه انسان در اين موارد اينجور غايت را قصد مى‏كند در تيمم. مى‏گويد من تيممم مى‏كنم كه دستم را به خط قران بزنم. صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف مى‏گويد اين غايت دو جور است. يك وقت اين مسّ قرآن، كتابت قرآن بر اين شخصى كه فاقد طهارت است واجب مى‏شود. مثل اينكه نعوذ بالله، لا سمع الله مصحفى كه جلد ندارد اوراق است، افتاده است در بلوعه، در بلوعه نجاسات. كسى هم نيست كه در اين چاه به اين عميقى برود الاّ اين جنب. كه اين مى‏تواند برود. اين هم برود مسّ خواهد كرد كتابت قرآن را. مى‏فرمايد در اين صورت مى‏تواند در آنجايى كه مسّ كتابت واجب شده است تيمم بكند به جهت مسّ كتابت قرآن. در جايى كه مسّ كتابت واجب شود و به او هم علاوه مى‏كند كه اگر موردى پيدا بشود، مسّ كتابت آنجا مستحب بشود، مى‏تواند تيمم بگيرد به قصد غايت اينكه مسّ كتابت قرآن را بكند.
    اما در جايى كه مسّ كتابت نه واجب بشود، نه مستحب مثل آن مثالى كه كتاب قرآن دستش است، خودش هم جنب است. منتهى نمى‏تواند غسل كند يا محدث بالاصغر است نمى‏تواند وضو بگيرد. مى‏گويد من تيمم بكنم كه دستم را بمالم به اين مصحف شريف. اين تيمم محكوم به بطلان است. چرا؟ چونكه قصد قربت ندارد. اين تيمم مشروع نيست يعنى اين تيمم فاقد قصد قربت است. چونكه اين تيمم فاقد قصد قربت است محكوم به بطلان مى‏شود. اين فتواى ايشان، ايشان تا بماند توضيح اين معنا و تكلم در او انشاء الله.