• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام استاد آية الله لنكرانى
    تاريخ درس 1371
    موضوع خارج فقه حج
    شماره درس 373
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
    در مسأله پنج اينطور مى‏فرمايند «لو كان مريضاً و لم يتمكن من نزع اللباس و لبث الثوبين يجزيه النية و التلبية فاذا زال العذر نزعه و لبسهما و لايجب عليه العود الى الميقات »
    عنوان اين مسأله اين است كه اگر كسى در حال رسيدن به ميقات مريض باشد، به اين كيفيت كه نمى‏تواند لباسهاى معمولى و لباسهاى مخيط خودش را بيرون بياورد و به جاى او دو لباس احرام را بپوشد اين به علت كسالت و مرض نمى‏تواند اين كار را بكند، مى‏فرمايند اين معنا كافى است كه نيت بكند و تلبية بگويد لكن دو لباس احرام را نپوشد، با همان لباسهاى معمولى نيت بكند حج يا عمرة را، و تلبية را هم بگويد، و به همين كيفيت از ميقات عبور بكند، در راه هر كجا كه كسالت برطرف شد، و توانست كه لباسها را تبديل بكند و به جاى آنها لباسين احرام را بپوشد، حتما بايد اين كار را انجام بدهد، و لازم نيست كه دو مرتبه به ميقات برگردد، و لو اين كه تمكن از برگشتن به ميقات را هم داشته باشد، به حسب ظاهر اين عبارت و لو اين كه تعبير اين است كه يجزيه النية و التلبية و شايد ابتدائاً به نظر برسد كه اين معنا فقط جنبه كفايت دارد، اما خوب نه مراد اين است كه حتما بايد به اين كيفيت واقع بشود، كسى كه به ميقات رسيد و صرفاً كسالت او مانعيت از پوشيدن دو لباس احرام را دارد، يك كسالتى نيست كه مانع از نيت و تلبية بشود، كه آن يك مسأله‏اى است كه بعداً مسأله شش آن مسأله را عنوان مى‏كند كه اگر كسى در حال رسيدن به ميقات مغمى عليه باشد، يا يك كسالتى داشته باشد، كه حتى نيت و تلبية هم از او امكان‏پذير نباشد آن يك مسأله ششم است كه ان شاء الله بعداً بحث مى‏كنيم، اما در اين مسأله كسالت فقط مانعيت از تبديل لباس دارد، اما نيت كردن تلبية گفتن، هيچ مشكله‏اى درش وجود ندارد، اين كه تعبير مى‏فرمايند به اين كه يجزيه النية و التلبية مقصود اين نيست كه مى‏تواند نيت و تلبية را داشته باشد، نه حتماً بايد، به همين كيفيت محرم بشود، مسأله لباس او به واسطه مرض ضرورتش كنار مى‏رود، هر وقت هم كه اين ضرورت مرتفع شد لباس را
    مى‏پوشد، و ديگر برگشتن به ميقات هم هيچ ضرورتى ندارد، اين مسأله يك وقت ما على القاعدة مى‏خواهيم رويش بحث بكنيم، يك وقت با توجه به يك سرى روايات پراكنده‏اى كه در جاهاى مختلف هست، و اين روايات يا ارتباط به ما نحن فيه دارد، يا توهم ارتباط شده، و در كلمات خيلى مخلوط شده اين مسأله، بعضى از شراح عروة مثل بعض الاعلام، كه اصلاً همان روى قاعده بحث كرده‏اند و خيلى مسأله را سرسرى گرفتند و تمامش كردند، بعضيها هم كه يك قدرى متعرض بعضى از جهات شدند به صورت مخلوط بحث كردند، آن هم غير كامل و غير مستوفى، اين را اگر بخواهيم به صورت يك مسأله منظمى بحث بكنيم رويش، اول بايد به اين صورت بگوييم، كه تارةً ما در اين مسأله روى قواعد مى‏خواهيم بحث بكنيم، و أخرى با ملاحظه آن روايات پراكنده‏اى كه عرض كردم و اشاره مى‏كنيم ان شاء الله، اگر ما روى قاعده بخواهيم بحث بكنيم، روى قاعده بعداً مى‏آييم ان شاء الله مى‏گوييم، مى‏گوييم درست است كه در احرام، يكى از واجبات احرام عبارت است از پوشيدن دو لباس احرام، اما اين پوشيدن دو لباس احرام، اين در حقيقت احرام و ماهيت احرام نقش ندارد، اينطور نيست كه اگر كسى اين دو لباس را نپوشيد، مثل نمازى مى‏ماند كه فاقد بعضى از اركان باشد، نمازى كه بعضى از اركان را فاقد باشد، اين نمى‏تواند ماهيت صلاة تحقق پيدا بكند، مسأله پوشيدن دو لباس احرام، اين در حقيقت احرام دخالت ندارد، آنى كه در حقيقت احرام دخالت دارد، دو مطلب است يكى نيت است يكى هم تلبية، كه ان شاء الله در آينده نزديك هم مى‏آييم نيت را هم آنجا معنا مى‏كنيم، كه اينى كه در اذهان تقريباً مشهور است كه خيال مى‏كنند نيت يعنى نيت الاحرام، نه نيت منويش احرام نيست، منويش حج و عمرة است، نيت مى‏كند حج را، نيت مى‏كند عمرة را و به ضميمه اين نيت تلبية مى‏گويد اين نيت الحج، به ضميمة التلبية يسمى بالاحرام، حالا توضيح اين جهتش را ان شاء الله در آتيه خيلى نزديكى كه امام بزرگوار قدس سره هم متعرض اين معنا هستند عرض مى‏كنيم بالاخرة آن كه در ماهيت احرام نقش دارد همين دو تا است، پوشيدن ثوبى الاحرام هم از واجبات احرام است، نه از اركان احرام، خوب اگر كسى مريض شد به كسالتى كه فقط نمى‏تواند ثوبى الاحرام را بپوشد، اين واجب است كه در ميقات محرم بشود، احرام عبارت از نيت و تلبية است، كسالتش هم كه مانع از نيت و تلبية نيست، لذا محرم مى‏شود، منتها اين واجب به نام پوشيدن دو لباس احرام تا مادامى كه مريض است اين واجب كنار مى‏رود، بعد كه كسالتش برطرف شد، لباسهايش را تغيير مى‏دهد آن هم على احتمالٍ، براى اين كه يك بحثى در همين لباسى الاحرام مطرح است كه اصولاً پوشيدن دو لباس احرام در همان حال شروع احرام لازم است يا اين كه نه، هم در شروعش و هم در بقائش لازم‏
    است، خوب اگر كسى احتمال داد كه شايد قائل هم داشته باشد، كه پوشيدن دو لباس احرام، فقط در حال انشاء احرام و احداث احرام واجب است در ما نحن فيه كه در حال انشاء احرام مريض است و به علت مرض پوشيدن دو لباس واجب نيست، بنا بر اين قول، بعد هم كه خوب شد، وسط راه لازم نيست اصلاً دو لباس احرام را بپوشد، اما آنهائى كه مى‏گويند نه اين پوشيدن دو لباس از اول تا آخر بايد وجود داشته باشد، خوب حالا حدوثاً به علت كسالت نمى‏توانست اين لباسها را بپوشد بعد هر كجا كه كسالتش زائل شد دو لباس را مى‏پوشد، و روى اين مبنا و اين كيفيت، ديگر برگشتن به ميقات اصلاً چه ضرورتى دارد براى اين كه برگشتن به ميقات براى خاطر احرام است، خوب فرض اين است كه اين محرم شده، حقيقت احرام نيت و تلبية بوده، خوب نيت و تلبية كه از اين صادر شده، و هيچ مسأله‏اى در اين رابطه نيست، پس در حقيقت اگر ما باشيم و قاعده، قاعده يك چنين معنايى را اقتضاء مى‏كند كه اولاً چنين آدمى نه آنطورى كه تعبير يجزيه به حسب ظاهر اقتضاء دارد، نه يتعين عليه اين كه در ميقات محرم بشود، و احرامش هم با نيت و تلبية است منتها ثوبين احرام لبسش تأخير مى‏افتد به بعد زوال المرض، به بعد ارتفاع الكسالة و المرض، و مسأله برگشتن به ميقات هم ديگر وجهى ندارد، قاعده يك چنين معنايى را اقتضاء مى‏كند، آن وقت قبل از اين كه ما به روايات برسيم، مرحوم شيخ طوسى در كتاب نهاية كه شايد اولين كسى باشد كه اين مسأله را عنوان كرده، ايشان به يك عبارتى عنوان كرده كه آن عبارت را ابن ادريس صاحب سرائر، كه نوه شيخ طوسى عليه الرحمة است ايشان به همين نحوى كه ما على القاعدة مسأله را مطرح كرديم، عبارت را به همين صورت معنا كرده، حالا براى تأكيد اين مطلب، عين عبارت را كه صاحب جواهر در جواهر نقل مى‏فرمايد از نهايه شيخ طوسى، عبارت ايشان اين است، مى‏فرمايد كه «ان من عرض له مانع من الاحرام» حالا اين عبارت يك قدرى موهم خلاف است، كسى كه مانع از احرام براى او پيش مى‏آيد، جاز له ان يأخر عن الميقات، مى‏تواند احرامش را از ميقات، تأخير بياندازد، يعنى در ميقات محرم نشود، فاذا زال المانع، موقعه‏اى كه مانع زائل شد، أحرم من الموضع الذى انتهى اليه، از همان جائى كه به آنجا رسيده و زوال مانع شده، همان جا محرم بشود، بعد ابن ادريس مى‏فرمايد ظاهر اين است كه مراد شيخنا كه جد ابن ادريس هست، مى‏فرمايد مراد شيخ ما اين است «من عرض له مانع من الاحرام» مقصود از احرام تبرز احرام است يعنى آنى كه احرام را خارجاً نشان مى‏دهد آنى كه احرام را خارجاً نشان مى‏دهد اين است كه سر انسان برهنه باشد، دو تا لباس احرام را پوشيده باشد، يكى را به عنوان ازار، يكى هم به عنوان رداء، مى‏فرمايد اين كه شيخ ما مى‏فرمايد «من عرض له مانع عن الاحرام» يعنى آن كيفيت نشان دهنده احرام، يعنى من عرض‏
    له مانع عن لبس الثوبين، و سر را برهنه كردن، اين چيزهاى ظاهرى، جاز كه محرم بشود با نيت و تلبية، اما اين كارها را در ميقات انجام ندهد، در راه هر كجا مانع برطرف شد، آن وقت لباس بپوشد، سر را برهنه كند، مثل ساير آن محرمين، مى‏فرمايد ظاهر اين است كه مراد شيخ ما اين باشد، و الا اگر بخواهد مراد ايشان غير از اين معنا باشد، صرف مانع كه سبب نمى‏شود كه انسان در ميقات محرم نشود، خوب نيت و تلبيه كه اشكالى ندارد در ميقات انسان بگويد، و اگر انسان عامداً عالماً نيت و تلبيه را از ميقات تأخير بياندازد، اين اصلاً باطل است حج و عمره‏اش، ديگر جا براى اين فرمايش مثلاً جد بزرگوار ما باقى نمى‏ماند، لذا كلام شيخ طوسى را در نهاية اينجورى معنا كرده، علامه هم در اكثر كتابهايش همين تبعيت از ابن ادريس كرده و كلام شيخ طوسى را بر اين معنا حمل كرده، اين حالا بر طبق قاعده، اما عرض كردم رواياتى هست كه اينها ما مجموعه‏اش را بايد ملاحظه كنيم و ببينيم با توجه به اين مجموعه آيا مى‏شود يك مطلبى زائد بر قاعده و أوسع از قاعده در اينجا پياده كرد، خوب اگر روايت دلالت بكند، و لو بر خلاف قاعده هم باشد، ما مجبوريم بر طبق روايت عمل كنيم، چند جور روايت در اينجا هست، يكى يك مرسله‏اى هست كه خوب حالا اين به علت ارسال اعتبار هم ندارد، در ابواب مواقيت باب شانزدهم حديث سوم مرسله ابى شعيب محاملى عن بعض اصحابنا عن احدهما عليهما السلام، قال اذا خاف الرجل على نفسه أخر احرامه الى الحرم» اذ همين مقدار «اذا خاف الرجل على نفسه» حالا اين خوف تقيةً باشد، به علت كسالت باشد، همه اينها را شامل مى‏شود، چه خوف تقيه‏اى و چه خوف غير تقيه‏اى، مى‏فرمايد اين مجوز اين است، مجوز چيست؟ مجوز اصل تأخير احرام از ميقات است، يعنى لازم نيست كه از ميقات چنين آدمى حتى نيت و تلبيه هم بگويد، درست است كه ابن ادريس كلام شيخ طوسى را به آن كيفيت معنا كرده، لكن ما از نظر روايت بايد مفاد ظاهر روايت را بگيريم، روايت كه نمى‏گويد أخَّر لبس الثوبين الى الحرم أخر احرامه الى الحرم» احرام متقوم به نيت و تلبية است، مى‏گويد اگر بر خودش خوف دارد اصلاً نمى‏خواهد از ميقات محرم بشود، احرامش را تأخير بياندازد الى الحرم، يعنى الى أدنى الحل، أدنى الحل كه مرز حرم است همانجا محرم بشود و مسأله حج يا عمره‏اش را شروع بكند، منتها حالا اين روايت مرسله است و به علت ارسال ما نمى‏توانيم در يك حكمى كه بر خلاف قاعده وجود دارد، ما اعتماد بر اين داشته باشيم، اين يك روايت، در رواياتى كه راجع به احكام مواقيت مى‏خوانديم يك روايتى بود كه سؤالى درش بود كه سوالش خيلى به ما فعلاً ارتباطى ندارد، جوابش اين عبارت بود، روايت روايت صحيحه بود مال صفوان بن يحيى، در باب پانزدهم ابواب مواقيت، حديث اول، در جواب سؤالى كه سائل كرده بود،
    حضرت اينجورى مرقوم فرمودند، فرمودند ان رسول الله صلى الله عليه و آله وقَّت المواقيت لاهلها و من أتى عليها من غير اهلها» كه اينها را معنايش را خوانديم سابقاً، بعد فرمودند و فيها رخصة لمن كانت به علة» كسى كه گرفتار مرض است علت مرض، فيها رخصة، بعد كأن توضيح دادند، فلا تجاوز الميقات الا من علة، الا من علة معنايش اين است كه اگر كسالت پيدا شد، ديگر لازم نيست آدم از ميقات محرم بشود، نه اين كه محرم بشود، و دو ثوب احرام را نپوشد، لاتجاوز الميقات الا من علة، فيها رخصة لمن كانت به علة، علت كه معنايش يك مرضى نيست كه حتى مانعيت از نيت و تلبية داشته باشد، يك چنين مرضى اصلاً كم پيدا مى‏شود مگر كسى مغمى عليه باشد، و الا غير مغمى عليه كسى اصلاً كم پيدا مى‏شود كه به علت كسالت نتواند نيت بكند و نتواند يك جمله تلبية را بگويد، آيا اين «و فيها رخصة لمن كانت به علة» يعنى علة مانعة عن النية و التلبية» حتى، اين اصلاً قلّ ما يتفق، عرض كردم بايد انسان يا مغمى عليه باشد يا شبيه مغمى عليه باشد حتى أخرس يعنى آن كسى كه لال است و نمى‏تواند تلبية بگويد خوب مثل ساير موارد اشارة الاخرس جانشين تلبيه زبان دارهاست، فرقى نمى‏كند أخرس هم وقتى كه به ميقات مى‏رسد، همان تلبيه مناسبه با خودش را مى‏گويد، و او عبارت از اشاره‏اى است كه جانشين لفظ ديگران است پس اين عبارت كه در روايت صحيحة وارد شده و فيها رخصة» رخصة در چى؟ رخصة در اين كه دو تا لباس احرام را نپوشد، يا اين كه نه اصلاً در تجاوز از ميقات من كانت به علة يجوز اين كه بدون احرام عبور بكند، نيت هم نكند تلبية هم نگويد، آيا اين عبارت را چه جورى ما مى‏توانيم معنا بكنيم، فيها رخصة يعنى فى ترك لبس الثوبين» فقط رخصة من كانت به علة فقط به او اجازه اين معنا داده شده، مسأله لبس ثوبين در روايت مطرح نيست، آنى كه در روايت مطرح است احرام است، ماهيت احرام هم نيت و تلبية است، مى‏گويد و فيها رخصة لمن كانت به علة، كسى كه مريض است لازم نيست از ميقات محرم بشود، و لو اين كه مى‏تواند نيت و تلبية هم داشته باشد، اين روايت يك روايتى است كه هم سنداً صحيح است و هم دلالةً نمى‏توانيم ظهورش را در اين معنا انكار كنيم، اين كه صاحب رياض عليه الرحمة مى‏فرمايد صراحت ندارد مگر ما در استفاده احكام روى پايه صراحت تكيه مى‏كنيم، پس اين همه ما بحث مى‏كنيم روى اصالة الظهور، و حجيت ظواهر، اين حرفها براى چيست؟ ظاهر حجت است مثل صريح باشد مى‏خواهد صراحتى نداشته باشد، آيا ظهور اين روايت در اين مطلب مى‏شود كسى اين را انكار بكند، لذا اين يك روايتى است كه خلاصه بر خلاف قاعده، يك چنين ترخيصى را مخصوصاً با كلمه رخصة ترخيصى را براى انسان افهام مى‏كند و مؤيد اين مطلب، (سوال... و پاسخ استاد) اصلاً كلمه لباس مطرح،
    معنا ندارد كه شما مى‏گوييد، يعنى على القاعده معنا ندارد، ما يك وقت قاعده را مى‏خواهيم بحث بكنيم ما كه به شما گفتيم كه مقتضاى قاعده چيست؟ اما يك وقت قاعده را گذاشتيم كنار، داريم روايت معنا مى‏كنيم، آيا اين روايتى كه مى‏گويد هذه المواقيت وقّتها رسول الله صلى الله عليه و آله، لاهلها و لمن يمر عليها، و فيها رخصة لمن كانت به علة، يك مرتبه ما فيها رخصة را بياوريم يعنى روى پوشيدن دو لباس احرام، ماهيت احرام چيست؟ نيت و تلبية، اصلاً مناسبت دارد كه ما روايت را اينجورى معنا بكنيم، پيداست «و فيها رخصة» يعنى در اين مواقيت در رابطه با ترك احرام يك ترخيصى داده شده، براى آن كسى كه «به علة» مريض باشد، اما مرضى كه مانع از نيت و تلبية هم هست، خوب نداريم ما در هزار مرض يك مرض اينجورى هم نمى‏توانيم پيدا بكنيم، حالا مؤيد هم من برايتان مى‏خواهم ذكر بكنم، مؤيدش آن داستان امام صادق صلوات الله عليه است نظرتان است وقتى كه در رابطه ما ميقات مسجد شجرة و جحفة صحبت مى‏كرديم، يكى از احكامى كه راجع به مسجد شجرة صحبت كرديم، اين بود كه كسى حق ندارد بگويد در طريق مدينه به مكه، چون دو تا ميقات وجود دارد، ما اوليش را رها مى‏كنيم مى‏رويم سراغ دومى، نه، حتماً بايد از مسجد شجرة محرم بشود، در اين رابطه دو تا روايت بود، كه يك كسى در يكيش به امام صادق صلوات الله عليه تعبيرش اينجورى بود، مى‏گفت خلاصه مردم بعضى چيزها را براى شما به عنوان عيب مطرح مى‏كنند، امام صادق صلوات الله عليه فرمودند: چى؟ آن راوى گفت كه مردم مى‏گويند كه رسول خدا از مسجد شجرة محرم مى‏شد، اما اين امام صادق مى‏آيد از جحفة محرم مى‏شود، در حقيقت اين كارش بر خلاف كار رسول خدا صلوات الله عليه است، امام صادق فرمودند كه: من مريض بودم و كسى كه مريض باشد مى‏تواند از مسجد شجرة محرم نشود و احرام خودش را تأخير بياندازد و از جحفة محرم بشود، خوب آيا امام صادق كه مريض بودند مرضشان اينجورى بود كه حتى نيت و تلبية هم نمى‏توانستند در مسجد شجرة داشته باشند، امام صادق در جواب اين شخص خوب بود اينجورى بفرمايند بگويند اينها اشتباه كردند، نه، من از مسجد شجرة محرم شدم نيت و تلبية هم از مسجد شجرة بود فقط چون مريض بودم نتوانستم لباسهاى معمولى را تغيير بدهم، اما يك چنين جوابى را امام صادق ندادند، جوابشان اين بود كه بله، من از مسجد شجرة محرم نشدم، و احرامم را تأخير انداختم، به جحفة، براى خاطر اين كه رسول خدا اجازه فرمودند كسى كه مريض باشد يا عليل باشد، اين لازم نيست كه از مسجد شجرة محرم بشود، خوب ببينيد اين يك مؤيد بسيار جالبى هست، كه در اين بحث در هيچ كتابى از اين كتابهايى كه من ملاحظه كردم به چشم نمى‏خورد، كه خوب چه شد، خوب امام صادق صلوات الله عليه خوب‏
    مى‏خواستند محرم بشوند از مسجد شجرة، با نيت و تلبية، منتها لباسها را تغيير ندادند، و در جواب آن كسى كه به ايشان اعتراض كرد گفت به شما اعتراض مى‏كنند كه چرا از مسجد شجرة محرم نشدى بر خلاف كأن رسول خدا شما رفتار كردى، احرامتان را به جحفة تأخير انداختيد، بفرمايند كه نه، اينها اشتباه كردند من از مسجد شجرة محرم شدم منتها پوشيدن دو لباس احرام را تأخير انداختم به بعد، چنين جوابى نبوده، ممكن است در ذهن شما يك مطلبى در خصوص اين جريان امام صادق صلوات الله عليه بيايد، و آن اين است كه اين اختصاص دارد به آن طريقى كه در آن دو تا ميقات وجود داشته، يعنى علت اين كه امام صادق احرام را تأخير انداخت الى الجحفة، براى خاطر اين كه در طريق مدينه به مكه دو تا ميقات وجود داشت، آيا از اين عمل امام صادق، مى‏توانيم استفاده بكنيم كه اگر در يك طريقى فقط يك دونه ميقات وجود دارد، و بعدش هم ديگر ميقاتى نيست، آن وقت به علت مجرد كسالت كه فقط مانع از پوشيدن دو لباس احرام است اما هيچگونه مانعيتى از نيت و تلبيه ندارد انسان بيايد احرامش را از ميقات تأخير بياندازد، مى‏گوييم اين احتمال مى‏آيد به ذهن، لكن جوابش اين است، كه همان عبارتى كه امام صادق صلوات الله عليه در تأخير احرام از ميقات مسجد شجرة، به كار برده، عين همان عبارت در روايت صفوان بن يحيى، نسبت به مطلق مواقيت است، آنجا دارد كه رسول خدا ترخيص كردند، در تأخير احرام را از مسجد شجرة، براى عليل، اينجا هم مى‏گويد فلا تجاوز الميقات الا من علة، هر دو يك عبارت است اين وحدت تعبير، ما را هدايت مى‏كند كه مسأله اختصاص نداشته به آنجايى كه كان فى الطريق ميقاتان، آنجايى كه در يك طريقى ميقات واحدى هم باشد حكم عبارت از همين معنا هست، لذا با توجه به اين روايات و اين عمل امام صادق و اين كه دو ميقات بودن در يك طريق خصوصيتى ندارد به نظر مى‏رسد كه ما مجبوريم بر خلاف قاعده اگر كسى مريض است و لو در يك ميقات هم در طريقش بيشتر نيست، لازم نيست از ميقات محرم بشود احرامش را تأخير بياندازد به آنجايى كه كسالتش برطرف بشود و ديگر ضرورت هم ندارد كه برگردد به ميقات، برگشتن، اين كه مى‏گويد فلا تجاوز الميقات الا من علة، يا فيها رخصة لمن كانت به علة، اين معنايش اين نيست كه بعد از آنى كه زوال علت و زوال مرض شد، اين دوباره برگردد به ميقات و مسأله را از ميقات شروع بكند. لذا به نظر مى‏رسد با توجه به روايات مخصوصاً روايت صفوان بن يحيى دلالةً ظاهر سنداً صحيح و با توجه به اين عمل امام صادق كه عرض كردم در اين كتابهايى كه من ديدم در اين مسأله هيچ كس اشاره به اين معنا نكرده در حالى كه بسيار نكته لطيفى است و به ما نحن فيه مربوط است عرض مى‏شود كه ما مى‏توانيم بگوييم كه مجرد وجود المرض اين مجوز لتأخير
    الاحرام عن الميقات، البته اين خوب خلاف احتياط هست اما با توجه به روايات مشكله‏اى ندارد (سوال... و پاسخ استاد) بله، خوب حالا آنجا تا به حرم برسد، آنجا هم در چيز هم بود، أخر الاحرام الى الحرم، ديگر أدنى الحل كار را تمام مى‏كند، آنجا مرز آخرش است تا بعد.
    و الحمد لله رب العالمين