تبیان، دستیار زندگی
خاطرات یک روحانی رزمی تبلیغی، حجت الاسلام صادقی اگر اینجا شهید شوی جزوات درس آیت الله فلسفی چه می شود!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خاطرات یک روحانی رزمی تبلیغی

اگر اینجا شهید شوی جزوات درس آیت الله فلسفی چه می شود!

-,* 'd'3d'e 5'/bì 1h-'fì 12eì *(dì:ì

حجت الاسلام صادقی از مبارزان و مبلغان هشت سال دفاع مقدس و متولد 1339 در سبزوار است. تا دوم راهنمایی در سبزوار تحصیل کرده و از حیث نمرات نفر اول شهرستان به شمار می رفته است. در سال دوم راهنمایی چشمانش سوزش پیدا می کند و نمی تواند مثل سابق درس بخواند. خود این گونه بیان می کند که: برایم سنگین بود من که نفر اول یا دوم در شهرستان بودم حال نمره هایم کم شود نذر کردم اگر نمره قبولی بگیرم و تجدید نشوم در تابستان پشت سر ولی الله اسراری از نوادگان ملاهادی سبزواری نماز جماعت بخوانم، ثلث دوم را با حافظه ام در امتحانات شرکت کردم اما در ثلث سوم مطالب را به خاطر نمی آوردم خاطرم هست در چند درس، شب قبل از امتحان در خواب سؤالات را به من می گفتند من هم بیدار می شدم و می رفتم سر جلسه نمره قبولی را می گرفتم.

تاریخ اجتماعی و جغرافیا، ریاضی، دینی درس هایی بودند که سؤالات آن ها را در خواب به من می گفتند. از همان جا بود که تصمیمم جدی شد که بیایم و طلبه شوم. در سال 1352 ولی الله اسراری، همان کسی که نذر کردم پشت سر او نماز جماعت را بخوانم من را به مدرسه آیت الله میلانی آورد و اسمم را نوشت.

اما از دفاع مقدس:

از همان زمان حال و هوای جهاد زیاد داشتم در حدی که قبل از انقلاب تصمیم گرفتم بروم لبنان و آن جا با اسرائیل بجنگم و اقداماتی در این زمنیه را هم انجام دادم ولی انقلاب شد. وقتی انقلاب پیروز شد آمدم بررسی کردم یک انقلاب چه زمانی ممکن است به خطر افتد و با چه مشکلاتی مواجه می شود با نگاه به تاریخ دریافتم که هر انقلابی را جنگ تهدید می کند. آمادگی ام را بیشتر کردم علاوه بر این من خودم جز ورزشکارهای نیمه حرفه ای بودم در زمان شاه ورزش های رزمی می رفتم تا زیاد روی ما حساس نشوند از این رو فنون را یاد می گرفتم و در منزل کار و تمرین می کردم .در بیرون و مجامع عمومی خود را بروز نمی دادم تا نیروهای ساواک حساس نشوند. تا اینکه جنگ شد من آمادگی اش را داشتم چون می دانستم جنگی صورت می گیرد و در جبهه ها حضور یافتم.

یک لحظه احساس کردم کسی بامن حرف می زند به من می گفت تو اگر اینجا شهید شوی جزوات درس آقای فلسفی چه می شود! این صدای شیطان بود. به هیچ چیز نباید وابسته بود به هر چه وابسته باشی از همان جا ضربه می خوری

از آماده کردن نیروها تا حضور در جبهه

وی با بیان اینکه حضور من در جبهه به این صورت بود که در ابتدا نیروهایی را آماده می کردیم و یک ماه عملیات می رفتم و وقتی عملیات تمام می شد مجدد بر می گشتم و دوباره نیروها را آماده می کردم، ابراز داشت: از همان ابتدا جنگ را جهاد می دانستم و یکی از فروع دین، الان هم عقیده ام بر همین است. من به عنوان وظیفه می خواستم بروم و اینکه در نامه اعمالم این فروع دین خالی نباشد.

وی جنگ را دارای ابعاد مختلفی همچون عرفانی، حماسی، خاطرات تلخ و شیرین عنوان کرد و به ذکر خاطره ای از آن دوران پرداخت:

عملیات بدر و مهتاب

در عملیات بدر من غواص بودم. البته غواص های آن گردان را من انتخاب کردم. خاطرم هست یکی از افراد در آموزش شنا ترسو بود؛ او می خواست غواص شود من یک جوری رساندم که انتخابش نکنید. هر چه اصرار داشت اما او را رد کردیم این قضیه گذشت تا آغاز عملیات؛ یه مقدار که با هلی کوپتر رفتیم ما را در نقطه ای بر زمین گذاشتند ابتدا غواص ها می رفتند بعد پشت سر آن ها قایق موتوری ها حرکت می کردند. اتفاق عجیبی بود وقتی عملیات می خواست راه بیفتد مهتاب بود گفتم امشب مهتاب است در آب دیده می شویم اما چاره ای نداشتیم باید می رفتیم. یک دفعه دیدم ماه که می آمد بیرون ابری هم پشت سرش می آمد و دیگر مهتاب نبود. از فردای آن شب هم هوا ابری بود و این امنیتی بود برای بچه ها. بگذریم از سمت چب لشکر محمد رسول الله، از سمت راست لشکر ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، و روبرو هم تیپ امام رضا علیه السلام، از سمت چپ درگیری شروع شد یک دفعه دیدیم درگیری شد و زودتر از آغاز عملیات لو رفتیم. خیلی سخت بود ما که غواص بودیم رفتیم زیر آب. سی متر فاصله داشتیم ما باید این آتش را خاموش می کردیم تا بقیه بیایند. این فاصله خیلی سخت بود. آمدم نزدیک چارلولی رسیدم که یک عراقی به وسیله آن آتش به روی ما بسته بود سریع باید آن را خاموش می کردیم دیدم یک نفری دارد از ما حمایت می کند آن فرد همان شخصی بود که ما گفتیم شجاع نیست و باید از غواص بودن برود بیرون. آن جا بود که دریافتم نباید در مورد افراد قضاوت کنیم. درس اخلاقی بزرگی بود. او که ترسو بود جان همه را نجات داد. ما باید خط را می شکستیم اما همین فردی که ما گفتیم ترسوست خط را شکست.

خدا خواست که فراموش کنم

حجت الاسلام صادقی با بیان اینکه همواره سعی می کرده در مناطقی باشد که برادرانش در آن جا حضور نداشته باشند، افزود: به دلیل اینکه در سالهای قبل یک برادرم اسیر و دیگری شهید شده بود و از برادر اسیرم تا مدت ها خبری نبود و همیشه سراغ او را از من می گرفتند سعی کردم جایی بروم که برادرم نباشد با این وجود در این عملیات یک دفعه دیدم برادرم در کنارم است. از او دور شدم مسیر خود را عوض کردم فقط می خواستم از برادرم دور شوم اما وقتی برگشتم همه چیز از ذهنم رفت خدا خواست که فراموش کنم. رفتیم خط را شکستیم. قانون این بود که وقتی خط را شکستیم باید یک سنگر می کندیم.

صدای شیطان

وی اظهار می کند: از خالصانه ترین دعاهایم این بود که خدایا ما خط می شکنیم در همین حین رزمنده های خودی را نکشیم. دیدم قایقی به سمت ما می آید رمز عملیات بدر «یا فاطمه الزهرا» بود من فریاد می زدم یا زهرا آن ها جواب می دادند یا مهدی. چند بار امتحان کردم مجدد گفتند یا مهدی. از لهجه شان احساس کردم فارسی است صبر کردم تا نزدیکتر بیایند تا جایی که قایق به سنگری که کنده بودیم چسبید در واقع نباید این ریسک را می کردم ولی خب شک کرده بودم. وقتی آمدند دیدم از رزمنده های خودمان هستند. بعد از این حادثه بود که یه لحظه احساس کردم کسی بامن حرف می زند به من می گفت تو اگر اینجا شهید شوی جزوات درس آقای فلسفی چه می شود! این صدای شیطان بود. به هیچ چیز نباید وابسته بود به هر چه وابسته باشی از همان جا ضربه می خوری...

حجت الاسلام صادقی تصریح کرد: از منظره های زیبایی که گفتم کاش یک دوربین بود تا آن را ماندگار می کردیم صحنه ای بود که شهید محمودی تازه به شهادت رسیده بود وقتی انفجار از ماشین جیپی که ما ان را منهدم کرده بودیم بلند می شد نور مواد منفجره نورانیتی خاص به این فرد می افزود خیلی دوست داشتم می شد تا از آن صحنه عکس بگیرم.

تلاشمان باید در پیاده کردن حاکمیت علوی در جامعه باشد

وی با تأکید بر اینکه تلاشمان باید این باشد که حاکمیت علوی را پیاده کنیم، اذعان داشت: مهم نیست این حاکمیت محقق می شود یا نه مهم این است که ما در این مسیر حرکت کنیم. گاهی حکومت علوی را جنگ تهدید می کند پس باید در جبهه های جنگ حاضر شد و دفاع کرد و گاهی تهدیدهای دیگری مثل تهاجم فرهنگی و جنگ نرم وجود دارد لذا هر زمان باید به تناسب موقعیت عمل کرد.

این روحانی رزمنده با اشاره به نقش طلبه ها در جنگ، افزود: در سال 1364 و در دو عملیات والفجر و مهران 200 طلبه شهید شدند البته باید توجه داشت روحانیانی که حماسه می آفریدند جوان بودند اگر توجهی به آمارها داشته باشیم این امر خود گویای حضور مؤثر و تأثیرگذار روحانیان در جبهه ها است.


منبع: رسا نیوز

تنظیم: رهنما، گروه حوزه علمیه تبیان