تبیان، دستیار زندگی
آن شبی که خدمت آقای خوئی برای خداحافظی رفته بودم ایشان پیغامی به من دادند و گفتند شما ایران می روید حتماً با امام ملاقات خواهید داشت، به امام سلام مرا برسانید و ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

از دریافت شهریه ۱۲ تومانی تا پیغام آیت الله خویی به امام خمینی

خاطرات خواندنی آیت‌الله جعفری اراکی

بعد از این که به همراه دیگر دوستان در اواخر سال ۱۳۶۵ شبانه به ایران آمدیم، چند روز بعد با هماهنگی دوستان، خدمت امام(ره) رسیدیم. آن شبی که خدمت آقای خوئی برای خداحافظی رفته بودم ایشان پیغامی به من دادند و گفتند شما ایران می‌روید حتماً با امام ملاقات خواهید داشت، به امام سلام مرا برسانید و ...

 آیت الله جعفری اراکی

در میان هیاهوی بازار وقتی از خیابان ناصرخسرو عبور می‌کنیم، روبه‌روی عمارت شمس العماره کوچه‌ای تاریخی و قدیمی است که قدمت سال‌های دور را به دوش می‌کشد. کوچه مروی هم اکنون قسمتی از بازار تهران است و در دل خود بنای مذهبی معروفی را جای داده که در هنگام ظهر یا مغرب با نوای اذان، بازار را مجذوب خود می‌کند.
مسجد و مدرسه خان مروی از اماکن مذهبی و تاریخی منطقه ١٢ شهر تهران است. علما و مجتهدین بسیاری همچون آیت‌الله میرزا حسن جلوه، آیت‌الله سید حسن مدرس، آیت‌الله ملاعلی کنی و... در این مسجد و مدرسه محفل درس و بحث علمی داشته‌اند. امام جماعت فعلی مسجد که ۳۴ سال در نجف اشرف اقامت داشته و نزدیک به ۳۰ سال است که در این محل به اقامه نماز جماعت مشغول می‌باشد، آیت‌الله محمد جعفری اراکی از شاگردان حضرت امام خمینی(ره) و آیت‌الله خویی(ره) است.
آیت اللّه محمد جعفری اراکی از جمله علمایی است که عمری را در عرصه ترویج و تبلیغ مکتب اهل بیت علیهم السلام، تربیت طلاب و فضلا، تألیف و تدریس سپری نموده و محضر بسیاری از بزگان و مرجع هم عصر امام خمینی(ره) در قم و نجف را درک کرده و برای تحقق انقلاب اسلامی از هیچ تلاشی دریغ ننموده است.
آنچه در پی می‌آید، حاصل گفت‌وگوی خواندنی خبرنگار خبرگزاری «حوزه»، در تهران با این روحانی خدوم است که بازنشر آن تقدیم خوانندگان ارجمند می‌گردد:

- در ابتدا مختصری از خودتان بفرمایید و این‌که چه عاملی سبب شد تا وارد حوزه علمیه شوید؟

در سال ۱۳۱۰ در اراک متولد شدم و بعد از چهار سال تحصیل در مدرسه دولتی، به‌جهت حضور در مجلس علما و با تشویق دوستان پدرم، که اغلب روحانی و از شاگردان آیت الله شیخ عبدالکریم حائری بودند، وارد حوزه علمیه اراک شدم و مقدمات را در آنجا گذراندم. بعد از تحولات بسیاری که در ساختار حوزه علمیه قم صورت گرفت، بالاخره آیت الله العظمی بروجردی زعامت حوزه‌های علمیه را بر عهده گرفتند و بعد از حضور ایشان در قم، آن شهر مقدس به یک مرکز دینی و فقهی قوی تبدیل شد.
بعد از چهار سال حضور در حوزه اراک و تحصیل مقدمات حوزوی، تصمیم گرفتم برای ادامه درس و بحث به قم بروم. البته حوزه قم بعد از مستقر شدن آیت الله العظمی بروجردی شاهد خیل عظیم حضور طلاب بود و آنقدر شلوغ شده بود که در مدرسه‌ها اتاق پیدا نمی‌شد و لذا بنده مجبور شدم مدتی در قم اتاقی کرایه کنم که آن هم برای یکی از فامیل بود و اتاقی مجزا بود که در آنجا زندگی می‌کردم.

- با توجه به اینکه حوزه علمیه قم هنوز نوپا بود و توانایی میزبانی از طلاب سایر شهرها را نداشت، این موانع، مشکلاتی برای خود طلبه‌ها و مسؤولین حوزه به‌وجود نمی‌آورد؟

عمده مشکلات، عدم وجود حجره به تعداد کل طلبه‌ها بود و برای همین نیز مرحوم آقای بروجردی دستور داده بود طلبه‌هایی که جدیداً به قم می‌آیند به آن‌ها شهریه ندهید تا اینکه مجبور شوند به شهر خودشان برگردند و ما که تازه به قم آمده بودیم، گفتیم شهریه هم نمی‌خواهیم و ماندیم تا چند سالی گذشت. بعدها ایشان فرمود از این طلبه‌ها امتحان بگیرید و چنانچه موفق بودند، به آن‌ها شهریه بدهید. الحمدلله امتحانات خوب بود و ما اولین شهریه را در قم گرفتیم که آن زمان ۱۲ تومان بود، در حالی که ما با ۴ تومان زندگی می‌کردیم و حال که شده بود ۱۲ تومان خیلی هم خوشحال بودیم.

- تا کی در قم مستأجری را تحمل کردید! این مشکل سستی در اراده شما ایجاد نکرد؟

بالاخره صبر بر مشکلات، توفیقاتی را به‌دنبال دارد. مدتی بعد از مستأجری (با خنده) در قم، یکی از آقایان در مدرسه فیضیه اطلاع داد که هم‌حجره‌ای او رفته است و شما می‌توانید آنجا بیایید، ما هم رفتیم مدرسه‌ی فیضیه و چند سالی هم آنجا بودیم.
در همان زمان، مرحوم آقای منتظری و مطهری و امثال این‌ها آنجا بودند. و مرحوم آقای شیخ مرتضی حائری پسر مرحوم آقا شیخ عبدالکریم حائری نیز برای ایشان مکاسب می‌گفتند.
سال‌ها بعد، مرحوم آقای حجت یک عمارتی را خریداری و آن‌جا را مدرسه علمیه کرد و اتاق‌های آن را به طلاب اختصاص دادند و ما هم که علاقه‌مند و مقلد ایشان بودیم، یک اتاقی در آن مدرسه گرفتیم. اتفاقاً وقتی ما آن‌جا رفتیم، مرحوم آقای منتظری و مطهری هم آمدند و با هم بودیم.

- چگونه به نجف رفتید؟

حدود هفت سال در قم بودم و همان‌طوری که یک‌مرتبه علاقه‌مند به حوزه شدم، همان‌طور هم برای رفتن به حوزه نجف ترغیب شدم و تصمیم گرفتم برای ادامه درس به آن‌جا بروم. خیلی از آقایان به بنده توصیه می‌کردند فعلاً به نجف نروم و می‌گفتند سن شما خیلی کم است. اما بنده با وجود مخالفت‌ها عازم نجف شدم و آن‌زمان هم مثل الآن گذرنامه و ویزا نبود و لذا برای سفر به یکی از گاراژهای مرزی رفتم و گفتم ماشین برای کاظمین دارید؟ گفتند بله و کرایه شما هم تا آنجا ۳۰ تومان است، البته اگر گذرنامه داشته باشید! و الا هزینه سفرتان به ۱۳۰ تومان افزایش می‌یابد. چون باید در مرز مبلغی را پرداخت کنیم تا به شما اجازه‌ی عبور بدهند.
بعد معلوم شد بیشتر آقایانی که سوار آن ماشین بودند، گذرنامه نداشتند و وضعیت‌شان مثل ما می‌باشد و یادم هست که شب اول ماه صفر سال ۱۳۷۲ قمری وارد نجف شدم و در آن‌جا نیز کسی را نمی‌شناختم.
همان روزی که از راه کربلا عازم نجف بودم، در ماشین، یک روحانی بود و بنده هم ترجیح دادم کنار ایشان بنشینم و بعد کم کم صحبت شروع شد و گفت من نیز از ایران آمده‌ام و رفیقی در نجف دارم و منزل او می‌روم. گفت شما چطور؟ گفتم بنده غریب هستم و کسی را ندارم. گفت پس بیایید با هم به همان اتاق رفیقم برویم. بالاخره چند روزی پیش ایشان بودیم و سپس ما را به مدرسه قزوینی‌ها برد. چند شبی در آنجا بودم تا اینکه در صحن حضرت امیر(علیه السلام) به‌طور اتفاقی با یکی از دوستان و هم‌مباحثه‌ای‌هایم در حوزه قم برخورد کردم. ایشان در مدرسه بخارایی‌ها حجره‌ای داشت و به من گفت بیا آنجا من تنها هستم و این طور شد که از مدرسه قزوینی‌ها خارج شدم و به آنجا رفتم. اما نهایتاً به مدرسه صدر رفتم که خیلی قدیمی و معروف بود و متصدی آنجا نیز ما را پسند کرد و یک اتاق در اختیار ما قرار داد. بنده حدود ۳۴ سالی که در نجف بودم، رفت و آمدها و درس و بحث‌هایم در همان مدرسه صدر انجام می‌شد.

- در نجف از محضر چه کسانی استفاده کردید؟

در نجف اولین کاری که برای انتخاب درس خارج انجام دادم، حضور در کلاس‌های درس خارج آقایان علما بود تا اینکه درس خارج آقای میرزا باقر زنجانی را که آن موقع تازه ابتدای اصول بود، پسند کردم. همچنین از درس‌های فقهی، در درس آقای شیخ حسین حلی که از علمای نجف بود، شرکت کردم.
بعد از اتمام درس خارج اصول آقای زنجانی که هشت سال به طول انجامید، دوباره یک دوره درس خارج اصول را در درس خارج آیت الله العظمی خوئی شرکت کردم و همچنین در درس فقه ایشان نیز به مدت ۲۵ سال حضور داشتم.

- علاوه بر حضور در درس خارج علما، آیا خودتان هم در نجف تدریس داشتید؟

از آنجایی که امام خمینی(ره) هنوز نجف نیامده بودند، مقداری از وقت خویش را به تدریس گذاشتم و لذا یک عده‌ای به من رجوع کردند و تقاضا داشتند بیایید و برای ما لمعه تدریس کنید و ما هم تدریس لمعه در نجف را شروع کردیم. در حالی که هم تدریس می‌کردم و هم درس خارج شرکت داشتم. تا اینکه بعد از تشریف‌فرمایی امام(ره) به نجف، در کلاس درس ایشان نیز حاضر شدیم و درس فقه از ابتدای بیع تا آخر درس ولایت را خدمت‌شان بودیم.

- در همان نجف اقدام به ازدواج و تشکیل خانواده کردید؟

نخیر! تا زمانی که در نجف بودم، تدریس‌ام به‌طور مرتب برگزار می‌شد تا اینکه سال‌ها گذشت و به‌فکر ازدواج افتادم و چون خودم بنا نداشتم از عراق ازدواج کنم، لذا به اراک برگشتم و از اقوام خودمان ازدواج کردم و دوباره به نجف برگشتم.

- ارتباط شما و علمای نجف با امام خمینی(ره) چگونه بود؟

بعد از حضور امام(ره) در نجف و گسترش فعالیت‌های درسی ایشان، صدام به شاگردان و دوستان امام(ره) چند بار نامه و اخطار فرستاده بود که از عراق بروند. بنده نیز که از این اخطارها دریافت کرده بودم به اتفاق دوستان دیگر خدمت امام رسیدیم تا از ایشان خداحافظی کنیم. امام خطاب به دوستان فرمود: اگر به شما اقامت نداده‌اند برگردید، اما به من گفتند "این سفر و خروج از عراق برای شما مشروع نیست و بمانید" و من با این‌که تمام اسباب زندگی‌ام را به ایران فرستاده بودم، اما به دستور ایشان در نجف ماندم. خلاصه دوباره زندگی‌ام را تشکیل دادم. لکن بعد از مدتی صدام دومرتبه نامه اخطار داد و من نیز خدمت امام رسیدم و جریان نامه را به ایشان گفتم. امام دوباره فرمودند "نروید" و من برای بار دوم به دستور ایشان در نجف ماندم. امام می‌گفت "این‌ها می‌خواهند با اخراج شما، در نهایت مرا نیز اخراج کنند".

- عکس العملل امام(ره) بعد از تهدیدات صدام چه بود؟

ایشان می‌گفتند اگر صدام بگذارد تا من در نجف بمانم و اینجا درس بگویم، در عراق می‌مانم و الّا اگر هیچ کشوری هم مرا نپذیرد، و مجبور شوم از این فرودگاه به آن فرودگاه بروم، حرف‌هایم را خواهم زد و صحبت من هم با محمدرضا است و من با او دعوا ندارم، بلکه او را توصیه و نصیحت می‌کنم. خلاصه بعد از چند روز، هنگام نماز صبح چند ماشین از طرف صدام آمدند و قصد داشتند ایشان را به کویت بفرستند و چون کویت نیز اجازه نداده بود، ایشان به فرانسه رفتند، که مقدمه‌ای برای انقلاب شد.

- شما بعد از پیروزی انقلاب بلافاصله به ایران برگشتید؟

خیر! بنده به همراه آیات عظام خویی، سیستانی و آقایان دیگر و خانواده‌هایشان تا اواخر سال ۱۳۶۵ نجف بودیم و تعدادمان به بیست نفر می‌رسید که تصمیم گرفتیم، ایران بیاییم.
البته برای خروج از عراق باید بهانه‌ای پیدا می‌کردم، چون صدام اجازه خروج از عراق به سمت ایران را به ما نمی‌داد و از آنجا که همسرم بیمار بود، به بهانه‌ی مداوای ایشان ابتدا برای لندن تقاضای خروج از کشور دادم و نهایتاً که موفق شدم مجوز خروج از کشور را بگیرم، برای خداحافظی خدمت آقای خوئی رسیدم. ایشان فرمودند "من نمی‌توانم خودم بیایم و آنقدر صبر می‌کنم تا خودشان مرا بیرون کنند. چون اگر به اختیار خودم از عراق خارج شوم، می ترسم به امام زمان(عج) نتوانم پاسخ‌گو باشم که چرا حوزه نجف را رها کردم".

- رابطه حضرت امام(ره) با آیت الله العظمی خوئی چگونه بود؟

بعد از این که به همراه دیگر دوستان در اواخر سال ۱۳۶۵ شبانه به ایران آمدیم. چند روز بعد با هماهنگی دوستان، خدمت امام(ره) رسیدیم. آن شبی که خدمت آقای خوئی برای خداحافظی رفته بودم ایشان پیغامی به من دادند و گفتند شما ایران می‌روید حتماً با امام ملاقات خواهید داشت، به امام سلام مرا برسانید و وضعیت مرا به ایشان بازگو کنید. چرا که صدام سعی داشت از آقای خویی برای جنگ علیه ایران فتوا بگیرد و ایشان نیز امتناع می کردند و صدام از این جهت آقای خوئی را خیلی تحت فشار قرار داده بودند. وقتی بنده این مطالب را به امام(ره) عرض کردم، ایشان نیز خیلی ناراحت شدند.

- چرا بعد از ورود به ایران، در تهران ماندید و به قم نرفتید؟

البته در همان جلسه که خدمت امام(ره) بودم ایشان به بنده تقاضای قبول سمت در حکومت را کردند، ولی بنده عرض کردم می‌خواهم بروم قم و در حوزه باشم.
چند روزی که در تهران بودم، برخی از دوستان به دیدار ما می‌آمدند و یک شب که آقای سیدباقر حکیم و آقای مهدوی کنی به ملاقاتم آمده بودند، خیلی با ما گرم گرفتند و بعد از چند روز آقای مهدوی کنی دوباره به دیدار بنده آمدند و گفتند امام تولیت و مسؤولیت حوزه علمیه مروی را به من سپردند و خواستند تا آن جا را مجدداً احیاء کنم و اقدام به جذب طلبه نمایم. لذا به من گفتند چون استاد نداریم، شما در تهران بمانید و در راه‌اندازی حوزه مروی به ما کمک کنید. اما از آن جایی که بنده قصد ماندن در تهران را نداشتم، ولی به جهت اصرار آقایان برای تعیین تکلیف به مشهد و زیارت امام رضا(علیه السلام) رفتم و بعد از زیارت استخاره کردم و خوب آمد و اتفاقاً آیت الله العظمی بهجت(ره) نیز در آن جا حضور داشتند و استخاره را به ایشان نیز نشان دادم و ایشان نیز فرمود خوب است و در تهران بمانید.
هم اکنون ۳۰ سال است که در تهران هستم و از همان آغاز حضورم در حوزه مروی، شروع به تدریس دروس مختلفی نمودم و اکنون حدود ۲۴ سال است که در حال تدریس درس خارج فقه هستم.



منبع: خبرگزاری حوزه
تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان