تبیان، دستیار زندگی
مرحوم قاضی در اواخر به ما گفتند: اگر کسی هر سه وعده نمازش را اول وقت بخواند، برای رسیدن به مقصود است؛ اگر نرسید، من را لعن کنید.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

طریق قرب
'.d'b

جایگاه مؤمن نزد خدا

  1. «يَا رَبِّ مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَكَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَيْ ءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْ ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ وَفَاةِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ وَ مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْ ءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ»[1]
  2. این حدیث به حدیث قرب نوافل معروف است؛ چون درآن از قرب نوافل سخن به میان آمده. این حدیث شریف که فریقین سنی و شیعه با یک مضمون نقل کرده اند، در کتاب صحاح اهل سنت و در کتب معتبر شیعه مانند کافی و ديگر کتب آمده است. در اين حديث از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده که ایشان در معراج از خدای متعال پرسيد: خدايا جایگاه مؤمن نزد تو چگونه است؟ چندین مطلب در جواب گفته شده که نشان دهنده موقعیت و شأن مؤمن نزد خدای متعال است. یکی اینکه خدای متعال فرمود: آنقدر اولیاء نزد من عزیزند که اگر کسی به اولیای من کمترین اهانتی بکند، با من به جنگ پرداخته. این اهانت دقیقا مانند صف کشی در مقابل من است. انقدر مؤمن به من نزدیک است، که اهانت او عین جنگ و درگیری با من است. هیچ کس به اندازه من در نصرت و کمک به اولیائش سبقت و سرعت ندارد.
  3. سپس خدای متعال، طبق این حدیث شریف می فرماید: در هیچ چيزي جز قبض روح مؤمن تردید نكردم، چرا؟ چون از یک سو این مرگ برای او خوب است و باید از این دنیا برود. در این دنیا، حدی از رشد برای مؤمن ممکن است. بنابراین نه می شود در این دنیا بماند و نه دلش می خواهد که از این دنیا برود. من هم دوست ندارم که او را ناراحت و نگران کنم .

خواست خدا، صلاح مومن

باید گفت ترديد درباره خدای متعال، معنایش این تردیدی که در ما رخ می دهد نيست. معنای خاصی دارد که با مقام قدس خدای متعال سازگار است. وگرنه این تردید و دودلی که شک در مقام تصمیم و عمل است، در مورد خدای متعال راه ندارد. این از اوصاف مخلوق است.

سپس خدای متعال می فرماید: آنقدر من بنده مؤمنم را دوست دارم که آنچه صلاحش هست به او می رسانم. اگر غنا باشد او را غنی می کنم. چون بعضی از بندگانم، در اين دنيا  جز با غنا کارشان اصلاح نمی شود؛ بنابراین، من آنها را بی نیاز می کنم. بعضی از مؤمنین هستند که بر عکس با فقر کارشان در این دنیا بسته می شود. صلاحشان در نداری است. آنها را فقیر می کنم. این هم جلوه دیگری از محبت من نسبت به دوستانم و نسبت به مؤمنین است.

واجبات، محبوب ترین چیزها نزد خداوند

سپس خدای متعال فرمودند: بنده من با هیچ چیزی به من نزدیک نمی شود که در نزد من بهتر، دوست داشتنی تر و محبوب تر از واجبات باشد. هیچ چیز به اندازه واجبات نزد من محبوب نیست. انسان در سیر به سوي خدای متعال، باید همان گونه که خدای متعال بیان فرموده حرکت کند. در حرکت به سوی خدای متعال خیلی چیزها نقش دارد، ولی مهم اين است که انسان امور را به همان اندازه ای که خدای متعال اهمیت داده، اهمیت بدهد. اگر انسان اهمیت امور را جا به جا کرد، نتیجه مطلوب به دست نمی آيد.

تعادل در رشد صفات نیک

در این عکس های کاریکاتوری چه اشکالی وجود دارد؟ مگر کسی را که چشم دارد کور می کشند؟ تعادل اجزايش را به هم می زنند. چشمش را کوچک می کنند. بینی اش را بزرگ می کنند. اگر بنا بود، نقشه اولیه انسان را بکشیم، بعید نبود که موجودي کاریکاتوری بسازيم. ولي خدا احسن الخالقین است.

در پرورش روح انسان هم همین طور است. در پرورش روح، اصل بر تعادل است. خیلی از این راه هایی که از معصوم نمی رسد و از غیر معصوم می رسد، خوب است، ولی تعادل انسان را به هم می زند. مثلاً خوب است که انسان صفت غرور را در خودش از بین ببرد یا ریا را در خود از بین ببرد، اما چگونه؟ گاهی پیشنهادهایی به انسان می کنند که ده جای انسان را آباد می کنند و يك جای دیگر انسان را خراب. مثلا برای اینکه غرور را در خودش بشکند، تکدی می کند؛ اما خدا اجازه نداده که مؤمن عزت خودش را از ميان ببرد. نباید اهل عجب باشی؛ اهل کبر باشی. اینها صفات بدی هستند؛ ولی از سويي هم حق نداری عزت خود را از بین ببری.

پرورش صفات نیک، تنها با دستورات خداوند

در روایات مي خوانيم اگر انسان به گونه اي که خدای متعال می خواهد، عمل نکرد، یک صفت در او رشد می کند و یک صفت ديگر از بین می رود. مثلا بخشش در او به وفور وجود دارد، اما شجاعت اصلا وجود ندارد. مؤمن باید همه را با هم رشد بدهد. اگر جود لازم است، شجاعت هم لازم است. اول چیزی که از انسان حساب می کشند، نماز است. اگر نماز انسان نماز مقبولی بود، به بقیه حساب و کتاب ها مي رسند؛ وگرنه اصلا پرونده را باز نمی کنند. معنای این حرف چیست؟ این نیست که کسی که نمازش را درست نخوانده و روزه اش را درست گرفته روزه اش قبول نیست. معنایش این است کسی که نماز درست نمی خواند، اصلا نمی تواند روزه درست بگیرد و نمی تواند بقیه اعمالش را اصلاح بکند. اگر کسی اهل نماز خوب نبوده، محال است بتواند بقیه اعمال را شایسته به جا بیاورد.

حکایتی از آیت الله بهجت(ره) درباره نماز

با دوست بزرگواري محضر آیت الله العظمی بهجت شرفیاب شدیم. ایشان خیلی اصرار کرد شما كه محضر مرحوم قاضی شرفیاب بودید نزد ایشان کاری داشتید که بر آن مداومت می کردید؛ ذکری هم به ما  بگویید. هر چه ایشان اصرار کرد این بزرگوار فرمودند: مرحوم قاضی در اواخر به ما گفتند: اگر کسی هر سه وعده نمازش را اول وقت بخواند، برای رسیدن به مقصود است؛ اگر نرسید، من را لعن کنید.

نماز، شست وشو دهنده روح انسان

درباره نماز در نهج البلاغه امام علي علیه السلام   از رسول گرامی اسلام نقل مي کنند که حضرت فرمودند: اگر کسی چشمه آب گرمی در خانه اش باشد که روزی پنج بار خود را در آن چشمه شست و شو بدهد، دیگر گرد و غباری بر بدن او می ماند؟ حضرت فرمودند: نماز مثل چشمه آب گرمی است که خودتان را در آن شست و شو مي دهید.

اهتمام به انجام واجبات و ترک محرمات

گاهی ما دنبال راه های عجیب و غریب می گردیم. توجه نداریم که راهی که پیغمبر اسلام فرمودند، راه درست است. حضرت كارها را دسته بندی کردند. یک دسته را واجب کردند، يك دسته را مستحب، يك دسته را حرام و يك دسته را مکروه دانستند. آن چیزهایی که باید ترک شود، اصل محرمات است. چیزهایی که باید انجام بدهی، اصل واجبات است. در پي آن مستحبات مي آيد، ولی اصل، واجبات است.

سکوت، نقطه شروع حرکت به سوی خدا

در بعضی روایات مي خوانيم: در بنی اسرائیل رسم بود وقتی می خواستند وارد وادی معنویت و ریاضت و حرکت به سوي خدا شوند، در ابتدای راه، 20 سال سکوت اختیار می کردند و حرف نمی زدند. این نقطه شروع را به انسان نشان می دهد. اگر می خواهید راه بیفتد باید از سکوت راه بیفتید. چون شیطان از دو جاست که خیلی سریع و آسان به فرزند آدم مسلط می شود. یکی چشم است و یکی زبان. شاید هیچ کدام از اعضا و جوارح انسان به این اندازه زود تحت تأثیر شیطان قرار نمي گيرد. اگر گفتند این نماز واجب است، به اندازه واجب به آن اهمیت بدهند. اگر فرمودند كه مستحب است، به اندازه مستحب به آن اهمیت بدهند.

مثلا از مستحباتی که فراوان بر آن تأکید شده نافله شب است. شاید کمتر مستحبی است که به این اندازه روایات بر آن تأکید کرده اند که حتما به جا بیاورید. اگر مي خواهید سلامتی داشته باشید، اگر می خواهید به ثروت برسید و عمرتان طولانی شود بايد آن را بخوانيد: وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ.

قرب کامل با انجام نوافل و مستحبات

البته قرب کامل هم با واجبات واقع نمی شود؛ هنوز راه باقی است. بعد از واجبات باید دست به دامن نوافل و مستحبات بشود و با نوافل خود را به من نزدیک كند. آنقدر نوافل را ادامه بدهد که حَتَّى أُحِبَّهُ تا به مقام محبوبیت من برسد.

بنابراین، سیر از واجبات شروع می شود و هیچ چیزی هم به اندازه واجبات اهمیت ندارد. ولی سیر به واجبات ختم نمی شود و باید با نوافل به خدا نزدیک شد. وقتی من او را دوست داشتم؛ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ من گوش می شوم، همان گوشی که با آن می شنود. وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ، چشم او می شوم، چشمی که با او می بیند وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ؛ همین زبان گویایی می شوم که با او حرف می زند، وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا؛ دست او می شوم، دستی که با او می گیرد و کار انجام می دهد؛ یعنی دیدنش خدایی است، شنیدنش خدایی است؛ گفتنش خدایی است. إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ  کارش به جایی می رسد که بين دعا کردن و اجابت آن فاصله ای باقی نمی ماند. این موقعیت عبد است در نزد خدای متعال.

تارک نماز، از شفاعت محروم است

امام صادق علیه السلام   در آخرین لحظات حیاتشان فرمودند: لَا يَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاةِ [2] کسی که نماز را سبک می شمرد؛ به شفاعت ما نمی رسد. نماز خوب خواندن، راه رسیدن به شفاعت است. شفاعت معصوم در نماز به دست مي آيد و تخفیف نماز، تخفیف معصوم است و شاید علت این تأکید بر نماز هم همین باشد. سعد خفاف در کتاب القرآن کافی نقل کرده كه حضرت می فرماید: کسی که نماز را سبک شمارد، من را سبک کرده است.

عبادت همراه با ولایت، سبب قرب به خداوند

عبادت ریایی پیکره عبادت را دارد، ولی این پیکره کارساز نیست و این پیکره وقتی بانیت خالص همراه باشد رشد می یابد. شاید مضمون این روایات هم همین باشد که می فرماید: کسی که تمام عمرش را عبادت کند و به اندازه این کوه در راه خدا طلا و نقره بدهد و شب ها را شب زنده داری کند، روزها را روزه دار باشد، نه بخورد و نه بخوابد، ولی بدون تولی به ولایت امیرالمؤمنین و اولاد معصومش بخواهد این راه را طی کند، این نرفتنی است و در آتش جهنم می افتد. مثل عبادت ریایی است. عبادت ریایی عبادت است، ولی قرب نمی آورد؟ اگر در عبادت قرب به معصوم نباشد، این عبادت، سبب قرب به خدای متعال نمي شود و انسان را به بهشت نمی رساند. بنابراین، اصل اساسی در همه تکالیف، توسل به اولیاء معصوم است.


رهنما گروه حوزه علمیه

برگرفته از سخنرانی حجةالاسلام میر باقری

[1] . الكافي، شیخ کلینی، ج2، ص 352، باب من آذى المسلمين و احتقرهم ... ص 443.

[2] . الكافي/شیخ کلینی، ج 3، ص 270، باب من حافظ على صلاته أو ضيعها ....ص 267.

[3] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 98، ص 293، باب 24- كيفية زيارته صلوات الله علیه... ص 292.

[4] . مع الركب الحسينى ج 4، عزت الل مولایی، ص 409، خروج الإمام زين العابدين عليه السلام!! .....  ص 405.