عارفی که روضه خوان بود
«شيخ مرتضي زاهد» عارفي بود كه در دلش عشق و يقين به ولايت امام حسين (ع) را باهم داشت. او خودش را يك واعظ و روضهخوان ساده ميدانست و منبرها و روضههايش را از روي كتاب براي مردم ميخواند.
مرتضي زاهد در سال 1247 هجري شمسي در محله حمام گلشن تهران، چشم به جهان گشود. پدرش آخوند ملا «آقا بزرگ»، مردي روحاني و يكي از واعظان و روضهخوانهاي توانا و بلند آوازه تهران بود تا آنجا كه به او «مجدالذاكرين» لقب داده بودند.
آقا شيخ مرتضي زاهد ابتدا درسهاي مقدماتي را نزد پدر و بعضي ديگر از فضلاي تهران فرا گرفت و پس از آن به صورت رسمي از طلبههاي مدرسه مروي شد.
وي درسهاي معروف به «سطح» را از محضر اساتيد مدرسه مروي، اساتيدي همچون مرحوم آقا ميرزا مسيح طالقاني، آيتالله حاج سيدعبدالكريم لاهيجي و شهيد مجاهد فيسبيلالله آيتالله آقاي حاج شيخ فضلالله نوري گذراند.
قربانِ عاشقي كه شهيدانِ كوي عشق در روز حشر رتبه او آرزو كنند
اين عارفه وارسته خود را يك واعظ و روضهخوان ساده ميدانست و از هرگونه اظهار فضل و دانش به شدت پرهيز ميكرد و منبرها و روضههايش را از روي كتاب براي مردم ميخواند.
همانطور كه گفته شد آقا شيخ مرتضي زاهد از شاگردان آيتالله آقاسيد عبدالكريم لاهيجي بود. با وجود چنين استادي، شيخ زاهد به شاگردي در يكي از مغازههاي بازار تهران مشغول شد.
آقا شيخ مرتضي زاهد پس از مدتي به اين نتيجه رسيد كه بايد همانند پدر به تعليم و تربيت مردم و وعظ و روضهخواني براي مردم كوچه و بازار بپردازد و بيشترين ارتباط و نشست و برخاست را با مردم داشته باشد. وي سالهاي زيادي در يكي از شبستانهاي مسجد جامع تهران به اقامه نماز جماعت ميايستاد و با كسب اجازه از امام جماعتهاي شبستانهاي مسجد جامع بازار تهران، هميشه يكي دو ساعت بعد از اذان ظهر نماز را اقامه ميكرد تا هركس نتوانسته بود در نمازهاي جماعت حاضر شود، بتواند نمازش را به جماعت بخواند.
شيخ مرتضي زاهد خود را براي ارشاد، تعليم، تربيت و خدمت به مردم وقف كرده بود و كمتر روزي بود كه جلسات خانگي نداشته باشد. به غير از اين جلسات، در خانهاش هميشه به روي همه مردم باز بود و غالباً تعدادي از شاگردانش به خصوص جوانهاي جوياي جوهره عبوديت و معارف الهي در محضرش بودند و از صفاي باطن و معنويت شيخ استفاده ميكردند.
آيتالله بهجت: آقا شيخ زاهد انس جدي با امام خميني (ره) داشت
مرحوم آيتالله بهجت در خصوص آقا شيخ مرتضي زاهد گفته است: روزي در صحن حرم مقدس حضرت معصومه (س) با آقاي زاهد برخورد كرديم. ايشان در حال خارج شدن از حرم بود كه در اين هنگام آقاي خميني (ره) نيز به صحن وارد شدند؛ تا چشمشان به آقاي زاهد افتاد، مستقيم به كنار ايشان آمد و باهم احوالپرسي كردند؛ معلوم بود به خوبي يكديگر را ميشناسند تا آنجا كه شيخ زاهد به ايشان گفت: من الان دارم به فلان جا ميروم و حضرت امام دعوت كردند كه با ايشان بروند؛ با توجه به دعوت مرحوم زاهد از حضرت امام (ره) براي رفتن به جايي خاص به خوبي معلوم ميكند آن دو بزرگوار باهم آشنايي و انسي جدي داشتهاند.آيتالله آقاي حاج سيدمحسن خرازي نيز حضرت امام (ره) را در تهران و جلساتي كه در خانه آقاشيخ مرتضي زاهد برگزار ميشد، ديده بودند.
آيتالله حائري يزدي: بهتر از آقا شيخ مرتضي زاهد هم ميشناسيد؟
يكي از بازاريان و متدينين تهراني، براي اقتدا كردن و احراز عدالت امام جماعت بسيار اهل احتياط بود و به هر امام جماعتي اقتدا نميكرد، روزي به شهر مقدس قم و خدمت مؤسس حوزه علميه حضرت آيتاللهالعظمي آقاي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي ميرود و از ايشان سؤال ميكند: «آيا شما، آقا شيخ مرتضي زاهد را در تهران ميشناسيد؟» آيتالله حائري يزدي جواب ميدهد: «بله ميشناسم»، آن آقا ميپرسد: «آيا به نظر شما من ميتوانم با خيال راحت نمازهايم را به ايشان اقتدا كنم؟»
حضرت آيتالله حائري يزدي با تعجب و حيرت، نگاهي به آن فرد مياندازد و با كنجكاوي ميپرسد: «مگر شما بهتر از آقا شيخ مرتضي زاهد هم ميشناسيد؟»
هذا عزاك يا حسين، روحي فداك يا حسين (ع)
نقل شده است كه آقا شيخ مرتضي زاهد براي رسيدن به مطلبي، به اهل بيت (ع) متوسل ميشود تا در روزهاي تاسوعا و عاشورا براي نوحه و ذكر مصيبت حضرت سيدالشهدا (ع) به جاي استفاده از كلمات و الفاظ رايج كه تا آن زمان استفاده ميكرد. دوست داشت تا در روزهاي جانسوز شهادت حضرت اباعبدالله الحسين (ع) از كلمات و الفاظي براي سينهزني استفاده كند كه تأييد و رضايت اهل بيت عصمت و طهارت (ع) را در بر داشته باشد.
همراه با تكرار اين كلمات، سوز عجيبي نيز به آقا شيخ مرتضي زاهد داده ميشود و از آن سال به بعد به محض اينكه در روزهاي تاسوعا و عاشورا با همان لحن و صداي معمولي از دهانش خارج ميشد: «هذا عزاك يا حسين روحي فداك يا حسين»، يك سوز و گداز غيرعادي و بسيار شديدي در دل مردم ميافتاد و هر شنوندهاي با هر معرفت و مرامي، به شدت منقلب و گريان ميشد.
آقا شيخ مرتضي چه كرد كه به مقام تشرف و نورانيت دست يافت؟
آيتالله حاج آقا مرتضي تهراني ميگفت: يك روز از مرحوم پدرم پرسيدم: آقا شيخ مرتضي چه كار كرده كه توانسته به اين خوبي هواي نفسش را از ميان بردارد و به مقام تشرف دست يابد و تا اين اندازه نورانيت پيدا كند؟ مرحوم پدرم جواب دادند: اين آقا شيخ مرتضي زاهد آنچه از اخبار و احاديث معتبر از كلمات معصومين (ع) در كتابها ديده و خوانده، باور كرده و اين باور و يقين نسبت به معارف اهل بيت (ع) او را به اين نورانيت رسانده است.
جايگاه شيخ زاهد نزد ساير علما
مرحوم حاج آقا سيبويه نقل كردند: «چند نفر هستند كه من هر روز براي آنها فاتحهاي ميخوانم؛ يكي از آنها مرحوم زاهد است و من سالهاست هر روز براي مرحوم آقا شيخ مرتضي زاهد فاتحهاي ميخوانم و اين عمل از من ترك نميشود.»
ايشان گفت: در مقام و منزلت آقا شيخ مرتضاي زاهد همين مطلب كافي است كه مرجع عاليقدر جهان تشيع، آيتاللهالعظمي آقا سيدابوالحسن اصفهاني، به يك شخصي فرموده بود: «من حاضرم مقداري پول به شما بدهم تا آقا شيخ مرتضي زاهد را از تهران به عتبات عاليات بياوريد، تا يك بار اين آقا شيخ مرتضي را از نزديك ببينم.»
پيكر شيخ زاهد در كنار جوار حرم قمربنيهاشم (ع) آرام گرفت
حاج آقا مهدي فرزند شيخ مرتضي زاهد نقل ميكند: يكي از آخرين شبهاي ارديبهشت 1331 هجري شمسي به دليلي در وقت مقرر به منزل نرسيدم؛ آقا شيخ مرتضي ناراحت و پريشان شدند و ترسيدند نمازشان قضا شود. آن شب بعد از رسيدن به منزل از زبان آقا شيخ مرتضي شنيدم كه ميگفت: «خدايا، ديگر مرتضي خسته شده است. تا همين هفته، مرتضي را ببر پيش خودت!»
هفته بعد، در روز جمعه دوم خرداد 1331 آقا شيخ مرتضي، فقط كمي سرما خورده بود و فرزندش آقا شيخ عبدالحسين، براي احتياط، به «حاجي» همان شخصي كه در اواخر عمر شيخ مرتضي، ايشان را به دوش ميگرفت و به جلسات ميبرد، گفته بود كه خودش را جلوي آقا آفتابي نكند تا آن روز، آقا استراحت كند و به جلسه خانه آقاي كسايي نرود.
آقا شيخ مرتضي بسيار دلخور بودند و از صبح، تند تند سراغ حاجي را ميگرفتند. آن روز، بعد از ظهر حاج آقا شريف از واعظان محترم تهران به ديدن آقا شيخ مرتضي آمده بود. همسر ايشان ظرف شيري، از پشت پرده براي آقا شيخ مرتضي گذاشت، شيخ نگاهي به شير انداخت و گفت: عجب! خدا را شكر، آخرين غذاي حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام هم شير بود.
ساعتي بعد حاج محمدحسين سعيديان براي بردن آقا به جلسه هفتگي شبهاي شنبه خانهشان آمدند، آقا شيخ عبدالحسين ميخواست شيخ استراحت كند، ولي خود شيخ مرتضي راضي بود تا او را به جلسه خانه آقاي سعيديان برسانند.
حاج شيخ محمدعلي جاودان كه در آن روزها حدوداً هفت سالش بود، ميگويد كه به جلوي اتاق آقا شيخ مرتضي رفتم و نگاهي به داخل اتاق انداختم. آقاي سعيديان و پدر، به طور عادي در حال گفتوگو با پدر بزرگم آقا شيخ مرتضي زاهد بودند.
من براي خريد بيرون رفتم و وقتي برگشتم ديدم سر آقا شيخ مرتضي روي پاهاي آقاي سعيديان است و او در حال ريختن تربت سيدالشهدا عليهالسلام در دهان آقا شيخ مرتضي است. لحظاتي بعد هم اهل خانه متوجه وفات آقا شيخ مرتضي زاهد شدند.
آقا شيخ مرتضي زاهد در دوم خرداد 1331 از دنيا ميرود و پيكرش را شبانه پس از غسل و كفن، براي دفن آماده ميكنند. جنازه شيخ را به مسجد جامع تهران ميبرند، همان مسجدي كه آقا شيخ مرتضي در شبستان چهل ستون آن سالها امام جماعت بود.
از مرحوم سيبويه نقل شده است: جنازه مرحوم آقا شيخ مرتضي زاهد را در صحن حرم حضرت قمر بنيهاشم، اباالفضل العباس عليه السلام به خاك سپردهاند. ما هم تا زماني كه در كربلا ساكن بوديم بر سر قبر ايشان ميرفتيم. چند سال بعد از وفات مرحوم زاهد، صحن حضرت عباس (ع) نياز به تعميرات و بازسازي پيدا كرد كه براي تعميرات، قبر مرحوم زاهد را هم بايد ميشكافتند؛ زماني كه قبر را باز كرده بودند، مشاهده شد جنازه ايشان بعد از چند سال همچنان سالم و هيچ تغييري نكرده است.
منبع؛ كتاب «آقا شيخ مرتضايِ زاهد» نويسنده، محمد حسن سيف اللهي
منبع:فارس تنظیم:نقدی-حوزه علمیه تهران