تبیان، دستیار زندگی
(مطالبی در باب اهمیت علم و دانش)
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ما چرا گدایی نکنیم؟

(مطالبی در باب اهمیت علم و دانش)

ما چرا گدایی نکنیم؟

اهمیت «طلب علم» در قرآن و روایات

آنچه انسان را از ساير حيوانات امتياز مي دهد همانا نيروي عقل و زيور علم است. حيوانات ديگر، هر کدام طبق ساختمان ويژه خود داراي غريزه هاي ثابتي هستند که به طور يکنواخت نيازمندي هاي زندگي خود را مطابق آن ها رفع مي کنند و هرگز در زندگي آن ها اميدي به ترقي و تعالي نيست و نمي توانند درهاي تازه اي به روي خود و ديگران باز کنند. تنها انسان است که به واسطه نيروي خرد، هر روز معلومات تازه اي بر معلومات گذشته خود مي افزايد و با کشف قوانين طبيعت و ماوراي طبيعت، هر زمان ارزش و رونق تازه اي به زندگي مادي و معنوي خود مي دهد، به ادوار گذشته نظر افکنده، براي آينده خود و ديگران پايه گذاري مي نمايد.يکي از صفات پسنديده روحي انسان، داشتن علم است .

اسلام توجه زيادي به علم و علم آموزي کرده است. چنانکه خداوند متعال در اولين آياتي که بر پيامبر مکرم اسلام(ص) مي فرستند،مي فرمايند: « اقرأ باسم ربک الذي خلق* خلق الانسان من علق* اقرأ و ربک الاکرم* الذي علم بالقلم* علم الانسان مالم يعلم؛ بخوان بنام پروردگارت که آفريد، انسان را از خون بسته اي آفريد، بخوان که پروردگارت از همه کريم تر است، همان که به وسيله قلم آموخت، به انسان آنچه نمي دانست آموخت» (سوره علق، آيات 1 تا 5) اين آيات  بهترين شاهد است بر عنايت فوق العاده اسلام به تعليم و تعلم، «قلم» مظهرسواد و نوشتن است.

آيات زيادي از قرآن به اهميت علم اشاره دارد من جمله:

آيه:« هل يستوي الذين يعلمون والذين لايعلمون؛ آيا کساني که مي دانند با کساني که نمي دانند مساوي هستند؟» (سوره زمر، آيه 9)»

آيه:«وقال الذين اوتوا العلم ويلکم ثواب الله خير لمن آمن و عمل صالحا؛ و کساني که به آنها علم داده شده است گفتند: واي بر شما، ثواب خدا براي کسي که ايمان آورده و عمل صالح انجام داده است بهتر است» (سوره قصص، آيه 80)

آيه:«هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته ويزکيهم ويعلمهم الکتاب والحکمة؛ او کسي است که در ميان مردم امي رسولي را از خودشان مبعوث کرد تا آيات او را بر آنها بخواند و آنان را تزکيه کند و کتاب و حکمت را به آنها بياموزد» (سوره جمعه، آيه 2 )«حکمت» دريافت حقيقت است و هر دريافت حقيقتي را حکمت مي گويند؛ « پس در اين جهت که اسلام به طور کلي دعوت به تعليم و تعلم کرده است، يعني هدف اسلام و جزء خواسته هاي اسلام عالم بودن امت اسلامي است بحثي نيست.

با اين که جهاد، يکي از پايه هاي دين است و اگر پيغمبر يا امام دستور جنگ دهد، عموم مسلمانان بايد در جنگ شرکت کنند، کساني که مشغول تحصيل علوم ديني هستند از اين حکم معافند و بايد پيوسته عده ای کافي از مسلمانان در مراکز علمي به تحصيل علم بپردازند.

خداي متعال مي فرمايد: «و ما کان المومنون لينفروا کافة فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون»؛ مسلمانان نبايد همگي براي جهان بيرون روند، بلکه بايد از هر فرقه، گروهي به سوي مراکز علمي کوچ کرده، حقايق دين را به دست آورند و پس از مراجعت، قوم خود را به تعاليم اسلام آشنا سازند. (توبه/ 122)

پیامبر اکرم(ص) و ائمه علیهم السلام(ع) نیز به مبحث علم خیلی اهمیت می دادند. اهميت علم از نظر پيغمبر اکرم (ص) به قدري است که در جنگ بدر، وقتي گروهي از کفار به دست مسلمانان اسير شدند، حضرت دستور دادند تا هر يک از اسيران با پرداختن پول هاي هنگفتي آزاد شوند. فقط عده اي از اسيران که سواد داشتند، از پرداختن آن مقدار معاف شدند، به شرط آن که هر کدام آنان، به ده نفر از جوانان مسلمان، خواندن و نوشتن بياموزند.

پیامبر اکرم (ص) به علم و سواد تشویق می کرد، کودکان اصحابش را وادار کرد که سواد بیاموزند، برخی از یارانش را فرمان داد زبان سریانی بیاموزند. این تأکید و تشویقها درباره علم سبب شد که مسلمین با همت و سرعت بی نظیری به جستجوی علم در همه جهان پرداختند، آثار علمی را هر کجا یافتند به دست آوردند و ترجمه کردند و خود به تحقیق پرداختند و تمدن بزرگ اسلامی را به وجود آوردند.

پیامبر اکرم می فرمایند: اطلبوا العلم من المهد الی اللحد؛ یعنی در همه عمر، از گهواره تا گور، در جستجو و طلب علم باشید»، یعنی علم فصل و زمان معین ندارد، در هر زمانی باید از این فرصت استفاده كرد.(کشف الظنون، 1/78)

و نیز در جایی دیگر چنین فرمود:«اطلبوا العلم و لو بالصین» (بحارالانوار، ج 1 ص 180 ) یعنی علم را جستجو و تحصیل كنید و به دست آوردید ولو در چین، ولو اینكه مستلزم این باشد كه به دورترین نقاط جهان مانند چین سفر كنید.

این حدیث می گوید تحصیل علم، جا و مكان معین ندارد،

یك سلسله احادیث داریم در باب فضل مهاجرت و مسافرت برای علم به نقاط دوردست، و حتی آیه كریمه«و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدركه الموت فقد وقع اجره علی الله؛ و هر كس از خانه خود به سوی خدا و پیامبرش برای هجرت خارج شود و در راه بمیرد اجرش با خداست» (سوره نساء، آیه 100)، به «مهاجرت و مسافرت در طلب علم» تفسیر شده است. در یكی از احادیث معتبر وارد شده: « لو علمتم ما فی طلب العلم لطلبتموه و لو بسفك المهج و خوض اللجج؛ یعنی اگر می دانستید در نتیجه طلب و تحصیل علم به چه سعادتهائی می رسید، به دنبال آن می رفتید ولو به اینكه خون شما در این راه ریخته شود و یا مستلزم این باشد كه به دریاها وارد شوید و اقیانوسها بپیمائید»(بحار، ج 2 ص 177 )

همچنین از رسول اكرم ( ص ) روایت شده که فرمود: «الحكمة ضاله المؤمن یأخذها اینما وجدها »، یا به این تعبیر: «كلمة الحكمة ضالة المؤمن فحیث وجدها فهو احق بها»(بحار الانوار، ج 2 ص 99 ) یعنی حكمت گمشده مؤمن است، و هر كس كه چیزی گم كرده آن را در هر نقطه كه پیدا كند معطل نمی شود و برمی دارد. "حكمت" یعنی سخن و مطلب محكم و متقن و منطقی و درست، یعنی دریافت حقیقت. هر قانون و قاعده ای كه با حقیقت وفق دهد و ساخته وهم و تخیلات نباشد "حكمت" است. علی ( ع ) می فرماید: «الحكمة ضالة المؤمن فاطلبوها و لو عند المشرك تكونوا احق بها و اهله؛ حكمت گمشده مؤمن است پس او را بجوئید و بیابید هر چند در نزدیك نفر مشرك باشد. شما كه مؤمن هستید، به آن علم و حكمت سزاوارترید و شایسته آن می باشید». و هم آن حضرت فرموده: «الحكمة ضالة المؤمن فخذ الحكمة و لو من اهل النفاق؛ حكمت، گمشده مؤمن است. آن را بگیر ولو از اهل نفاق»(نهج البلاغه، حكمت 80 )،

اهميت سعي و کوشش در راه رسيدن به هر هدفي به اندازه اهميت همان هدف است و چون هر انساني با فطرت خدادادی خود، اهميت علم و دانش را در عالم انسانيت از هر چيز بالاتر ميداند، ارزش محصل، بالاترين ارزش ها خواهد بود، و نظر به اين که اسلام ديني است که بر اساس فطرت استوار است، بدون ترديد بالاترين ارزش ها را به محصل مي دهد. پيغمبر اکرم (ص) مي فرمود: کسي که در راه تحصيل علم باشد محبوب خدا است (مستدرک الوسائل 17: 301، ح51)

با توجه به اهمیتی که اسلام برای علم و دانش آموزی قایل است ، ارزش آموزگار نيز از نظر اسلام روشن مي شود. اميرالمومنين (ع) مي فرمايد: هر که به من چيزي آموخت، من را بنده خود کرده است (بحارالانوار 74: 165، ح192). و باز مي فرمايد: مردم سه دسته مي باشند: اول عالم رباني، دوم آن که براي نجات خود و ديگران به تحصيل علم مي پردازد، سوم کساني که از دانش و خرد عاري هستند، ايشان مانند مگس هايي هستند که به سر و صورت چهارپايان مي نشينند و با هر بادي که مي وزد، اين سو و آن سو مي روند يا از هر سو بوي کثافتي بشنوند به آن سو مي دوند (نهج البلاغه، کلمه 147)

خلاصه همه این احادیث گهربار اینست كه در فرا گرفتن علم، یگانه شرط اینست كه آن علم درست و صحیح و مطابق با واقع و حقیقت باشد، شما به آن كسی كه علم و حكمت را از او فرا می گیرید كار نداشته باشید . بلی یك وقت هست كه آدمی در درست بودن و صحیح بودن مطلب تردید دارد. در اینگونه موارد كسانی كه اهل تشخیص نیستند نباید به سخن هركس گوش كنند، باید دقت كنند كه تحت تأثیر و تلقین چه كسی هستند. اگر در این جهت دقت نكنند بسا هست كه از آن راه گمراه شوند. ولی یك وقت هست كه معلوم است كه حرف طرف درست است، مثلا واقعا یك كشف علمی در طب ، یا در طبیعی، یا غیر اینها، مسلم است كه درست است. می فرماید در این صورت بروید یاد بگیرید.

آیا هر علمی نافع است؟

در جواب بایست گفت که علم برای عمل است، پس علمهایی که در عمل انسان را به کار نمی آید فایده ای ندارد. آن داستان معروف را همه شنیده ایم. در عرب علم انساب خیلی رایج بود، اینکه بدانند فلان کس پسر کیست، پدرش کیست، اسم مادرش چیست، پدر و مادرهای پدرش چه کسانی بودند، پدر و مادرهای آن پدر و مادرها چه کسانی بودند و به همین ترتیب. شاخه شاخه اینها را بدانند با اسمها، جزئیات و خصوصیات. حافظه خودشان را از این جور معلومات پر می کردند، در نتیجه آن چیزهایی را که باید بدانند نمی دانستند. روزی مردی که علم انساب می دانست به مدینه آمده بود، در جایی نشسته بود و دورش را گرفته بودند. یکی به او می گفت: بیا اجداد من را بشمار، او هم راست و دروغ سر هم می کرد. دیگری از اجداد خود می پرسید و او جواب می داد. پیغمبر فرمود: این کیست که دورش را گرفته اند؟ گفتند: یا رسول الله! علامه است ( یعنی خیلی عالم است)،. فرمود علمش چیست؟ گفتند: علم انساب می داند.  پیامبر فرمود: علم سه چیز است: «ایة محکمة، فرضة عادلة، سنة قائمة؛» یک علم، آیت محکمه است یعنی چیزی را انسان بداند که خدا را با او بشناسد. علم دیگر فریضه عادله است، یعنی واجباتی که به آن واجبات باید عمل کند. و علم سوم سنة قائمة ؛ بعد بداند که چه سنتی از طرف خدا مقرر شده است که به آن عمل کند. در ادامه فرمودند فرمود: «ماسویهن فضل» باقی دیگر فضیلت هست ولی علم نیست، فضلی است. فضل یعنی یک امری که انسان اگر بداند هم ضرری به حالش ندارد ولی اگر بداند یک امر اضافه ای است که دانسته است. فضل را زمانی انسان دنبالش باید برود که واجبات اولیه خودش را می داند.

آثار علم نافع

رسول خدا_صلي الله عليه و آله_ فرمودند: مَن طَلَبَ العلم لله عزّوجلّ، لم‌يُصِب منه باباً إلاّ ازدادَ فى نفسه ذُلاًّ و للناس تَواضُعاً و لله خَوفاً و فى الدّين اجتهاداً فذلك الّذى يَنتَفِعُ بالعلم، فليتعلّمه، و مَن طلبَ العلم للدّنيا و المنزله عند النّاس و الخُطوة عند السّلطان، لم‌يُصِب منه باباً إلاّ ازدادَ فى نَفسِه عَظمةً و على النّاس استِطالة و بالله اغتراراً و فى الدّين جَفاءً، فذلك الّذى لايَنتَفِعُ بالعلم، فَليَكُفَّ وليُمسِك عن الحجّه على نفسِه و النّدامه و الخِزيِ يوم القيمه.

«هركه براى خدا جوياى علم باشد، به هر فصلى از آن كه دست يابد از خود‌بزرگ‌بيني‌اش كاسته، فروتني‌اش در برابر مردم، ترسش از خدا و ژرفاى انديشه ديني‌اش افزوده مي‌شود،چنين شخصي از علم سود مي‌برد، پس بايد آن را فراگيرد.اما آن كس كه علم را براى دنيا و كسب مقام در ميان مردم و نزديكى به قدرتمندان بجويد، به هر فصلى از آن كه دست يابد بر خود‌بزرگ‌بينى، گردن‌فرازي‌ بر مردم، نافرماني‌ از خدا و ستمكاريش در دين افزوده مي‌شود. او از علم سود نمي‌برد پس بايد از آن پرهيز كند و حجت بر خود تمام نكند و پشيمانى و خوارى خود در قيامت را فراهم نسازد.»

غزالى در منهاج العابدين آورده است كه:« أوحَى الله إلى داود: يا داود تَعَلَّم العلم النّافع قالَ: يا الهى و ما العلمُ النافعُ؟ قالَ: أن تَعرِفَ جَلالى و عَظَمَتى و كِبريايى و كمالَ قُدرتى على كُلّ شئ فإنّ هذا الّذى يُقَرِّبُك إلَيَّ؛ خدا به داود گفت: دانش سودمند را فراگير. پرسيد: دانش سودمند كدام است؟ گفت: آن است كه جلال و عظمت و كبريا و قدرت مرا بر هرچيز بشناسى، زيرا اين دانش است كه تو را به من نزديك مي‌سازد. چنين علمى است كه سبب خشيت مي‌شود، چنان‌كه خداى متعال فرمود: «إنّما يَخشَى الله من عباده العُلماء؛ تنها عالمان از خداى خشيت دارند.»

شعری در وصف علم

وصف علم

بر ســــــــــــپهر او بـــــرد روانـت راعـــلم بالســــــــــــت مرغ جانـت را
ســــــــــر بي‌علـــم بدگــمان باشدعلـــــم دل را به جــــــاي جان باشـد
مــرد نادان ز مردمـــــي دورســــــتدل بي‌علم چشـــــــــم بي‌نـورست
نيســــت باب نجات جــــــــز دانــــشنيست آب حـــــــــــــــيات جـز دانش
علم راهــــــت برد به باريکـــــــــــيعـــــــــــــلم نورست و جهل تاريکي
جز به دانش کـــــــــــجا توان رفـــتن؟در پي کشـــــــــــــف اين و آن رفتن
دل به دانــش فرشته بايـــــــــــد کردتن به دانش سرشته بايد کــــــــــرد
روح بي‌عــلم چيســت؟ بادي ســـردتن بيروح چيست؟ مشتي گـــــــــرد
زان نهانـــــي وزيــن پديـــــــــــــداريجهل خوابست و علـــــــــــم بيداري
نه هم از علم يافت مشــــــــهوري؟راز چــــــــرخ و فلـــــــک بدين دوري
وانکه کشتي کند به علــــــــــم توانعــــــــــلم کشــــتي کند بر آب روان
بگـــــــــــذري زاب نيز بـــــي‌کشتيچون تو با عــــــــــــــلم آشنا گشتي
به هنر در گذشـــــــــــــت شهر از دهســــگ دانا ز گـــــــــاو نـــــادان بـــه
دانش او را دلير ســــــازد و چـــــستشود از جهل مرد کاهـــــل و سست
نه به علــمست، پس به چيست؟ بيارگـــردش قبه‌ي چــــنين پرکـــــــــــار
نه هم از دانشــــست و انديشــــــه؟این هـــــمه کار و حـــــــرفت و پيشه
علـــــم و بينندگي به مـــــاه کشــــدجهــــــل و کوريت سر به چــــاه کشد
راه جــــــــــــويد به آفـــرينـــــــــــندهدل شــــود گــــــــر به عــــلم بيننده
بر دمد، ليـــــــــک زود گردد خــــــــاکجوش جــــاهل چو آتش و خاشــــاک
زانکـــــــه ديوانه را عـــــــــــمل نبودعلـــــــم ديوانه بي‌خـــــــلل نبـــــود
نه به ســــــيل زمين در آب شـــــــدنه به ميـــــل زمان خــــراب شـــــــود
که چو شــــــد کهنه تازه‌تر باشــــــــدجوهر عـــــــلم همـــــــچو زر باشــد
علــــم ازين بيشــــتر چه داد کـــند؟نفـــــــــس را علم مستــــــفاد کند
دانـــش ذات خــــويش مي بايــــــــدآنچه در عــــــلم بيـــش ميــــــــــبايد

(شعر از اوحدي مراغه اي در کتاب جام جم)

خاطره ای در باب طلب علم

                                         
حسن حسن زاده آملی
خاطره ای در باب اهمیت «طلب علم»به نقل از  آیت الله حسن زاده آملی

نكته اى از پير دانايم جناب استاد علامه شعرانى - جانم به فدايش - حلقه گوش ‍ خاطرم است : در مدرسه مروى تهران حجره داشتم و از آنجا به سه راه سيروس ‍ كه اكنون چهار راه سيروس است ، براى درس به منزل آن حضرت كه دانشگاه دانش پژوهان بوده تشرف يافتم . روزى از روزهاى زمستان كه برف سنگين و سهمگين تماشايى آن كوى و برزن را هموار كرده بود كه گويى شاعر در وصف باريدن آن برف گفته :

در لحاف فلک افتاده شکاف                                               پنبه مى بارد از اين كهنه لحاف

براى حضور در مجلس درس ، دو دل بودم ، هم به لحاظ مراعات حال استاد و منزل آن جناب ، و هم به لحاظ كسوت و وضع طلبگى خودم كه كوس ((عاشقان كوى تو الفقر فخرى )) مى زدم بالاخره روى شوق فطرى و ذوق جبلّى به راه افتادم و برهه اى از زمان بر در سرايش مكث كردم و با انفعال ، حلقه بر در زدم چون به حضورش مشرف شدم عذر خواهى كردم كه در چنين سرماى سوزان مزاحم شدم . فرمودند: از مدرسه تا بدين جا آمده اى ، آيا گدايان روزهاى پيش كه در كنار خيابانها و كوچه ها مى نشستند و گدايى مى كردند امروز را تعطيل كردند؟ عرض كردم : بازار كسب و كار آنان در چنين روزهاى سرد، گرم است .فرمودند: گداها دست از كارشان نكشيدند، ما چرا تعطيل كنيم و گدايى نكنيم؟!

حکايتی درباره طلب علم

می گویند ابوریحان بیرونی در پشتكار داشتن در تحصیل علم عجیب بوده است . بسیار مرد دانشمندی بوده، از جمله نوابغ بشریت است و مرد بسیار مسلمان و متدینی هم هست. ابوریحان مریض بود به آن مرضی كه از دنیا رفت. در حال احتضار بود. همسایه ای داشت كه از فقها بود. وقتی دید كه ابوریحان مریض است به عیادت او رفت. ابوریحان در بستر افتاده بود ولی هوشش بجا بود. تا چشمش به آن فقیه افتاد یك مسأله فقهی را در باب ارث از او سؤال كرد، با اینكه ابوریحان در فقه تخصصی نداشته و در ریاضیات و جامعه شناسی و فلسفه تخصص داشته و نیز منجم فوق العاده ای بوده است. مرد فقیه از او سؤال كرد كه در این موقعیت چه وقت مسأله پرسیدن است؟! ابوریحان گفت من می دانم كه در حال احتضارم ولی آیا بمیرم و بدانم بهتر است یا بمیرم و ندانم؟ بالاخره خواهم مرد، پس بدانم و بمیرم بهتر است. (خود دانش برای انسان یك كمالی است) آن فقیه جواب آن مسأله را داد و می گوید هنوز به خانه خود نرسیده بودم كه صدای گریه و ناله از منزل ابوریحان برخاست، گفتند ابوریحان وفات كرد.