تبیان، دستیار زندگی
بعضی وقتها قضایای عجیبی در زندگی ما اتفاق می افتد که یا از آن پند نمی گیریم و یا اگر هم ما را تکان دهد بعد از مدت کوتاهی فراموش می کنیم .
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سفره احسان خدا

پهلوانی

بعضی وقتها قضایای عجیبی در زندگی ما اتفاق می افتد که یا از آن پند نمی گیریم و یا اگر هم ما را تکان دهد بعد از مدت کوتاهی فراموش می کنیم .

 امام علی علیه علیه السلام می فرماید: ما اکثر العبر و اقل الاعتبار (چقدر عبرت زیاد است و عبرت گیرنده کم).

این وقایع که با کارهای ما نیز اهمیت تنگاتنگی دارد می تواند مسیر مشخص و صحیحی را جلوی ما ترسیم کند. اما پرده های غفلت مانع رسم این خطوط هدایت گر می شود.

 از طرف دیگر نوع نگرش و نگاه ما نیز به زندگی غالبا نگرش صحیحی نیست. این نگرش ناسالم غالبا برخاسته از اعتقادات بیمار ماست. تا وقتی اعتقادات خودمان را درست نکنیم نگرش ما هم درست نخواهد شد.

کارهایی که به دنبال آن هستیم و شاید برای ما مهم نباشد که از چه راهی به دست بیاوریم و یا انجام دهیم, از راه حلال در انتظار ماست ولی همین کج اندیشی ها ما را به خسران و ضرر می کشاند و ممکن است با انجام کارهای حرام در لجنزار گناه و سردرگمی بیفتیم.

در این نوشتار به حکایتی نقل شده از آیت الله سعادت پرور در این باره اشاره می کنیم:

در روایت آمده است: شخصی به نزد رسول اکرم (ص) می آمد و در صف اول نماز جماعت ایشان می ایستاد و پشت سر ایشان نماز می خواند؛ اما دزدی هم می کرد. تا اینکه یک روز وقتی آن شخص از روی دیوار منزلی بالا می رفت، دید کسی در حیاط آن منزل نیست و در درون منزل هم خانمی تنهاست.

 نفسش گفت: به درون منزل برو، چون هم به پول می رسی و هم به شهوت. اما وقتی می خواست به فرمان نفسش عمل کند، ناگهان ندایی شنید که اگر این کار را انجام دهی به خدا چه جوابی خواهی داد؟ با شنیدن این ندا از روی دیوار پایین آمد و با خود گفت: تا بحال اینقدر دزدی کردی، اما دیگر بس است.

 حیا کن، به خدا چه جوابی خواهی داد؟ برگشت، آمد و در مسجد نشست. بعد از گذشت ساعاتی جماعت دیدند که خانمی جلوی در مسجد ایستاده و می گوید که می خواهم حضرت رسول اکرم(ص) را ببینم.

حضرت به طرف درب مسجد حرکت کردند. آن شخص هم که در مسجد نشسته بود با نگاه خود پیامبر(ص) را دنبال می کرد. دید همان خانمی است که دیشب از دیوار خانه اش بالا رفته بود.

خانم خطاب به پیامبر(ص) عرض کرد: یا رسول الله، من شوهر ندارم؛ شوهرم به رحمت خدا رفته است و از مال دنیا هم غنی هستم. تا به امروز هم تنها زندگی می کردم؛ اما امشب یک سایه ای به حیاط منزلم افتاد که ترسیدم و آرامشم از دست رفت.

( آرامش زن در کنار شوهر می باشد؛ آرامش شوهر هم در کنار خانم می باشد. لذا قرآن می فرماید:

«وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَیْهَا... » (روم 21) « و از نشانه‏هاى او اینکه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید »

از نفس شما برایتان زوج خلق کرده ام تا با آنها آرامش پیدا کنید. تا زمانی که انسان ازدواج نکرده و تکمیل نشده است، نفس انسان دائم طوفانی شده و آرامش نمی یابد )

یا رسول الله ترسیدم. به همین خاطر به محضر شما آمده ام تا برای من یک شوهر پیدا کنید. حضرت رویشان را به طرف مسجد برگردانده و به آن جوان با محبّت نگریستند.

 این نگاه با محبّت یعنی اینکه آفرین بر تو ای جوان، چون امشب گناهی مرتکب نشده ای. آن جوان از خجالت سرش را به زیر انداخت.

حضرت خطاب به آن جوان فرموند: ازدواج کرده ای؟ جوان گفت: نه، یا رسول الله، خانه داری؟ گفت: نه، یا رسول الله، دلت می خواهد ازدواج کنی؟ گفت: « الامر علیک یا رسول الله » تسلیم امر و اختیار شما هستم.

 حضرت آن خانم را صدا کرده و به عقد مرد جوان در آوردند. همان خانمی که آن جوان می خواست با کار حرام به دنبالش برود. اما چون به نفس خود جواب رد داد و در محضر خداوند گناه نکرد، خداوند هم در عوض آن خانم را از راه حلال به عقد آن جوان درآورد.

بعد از عقد، مرد جوان دست خانمش را گرفت و با هم به خانه آمدند. بعد از رسیدن به خانه مرد جوان به سجده ای طولانی رفت و چند ساعت بر همان حال ماند.

خانمش گفت: سجده ات را تمام نمی کنی؟ گفت: نه، چطور از عهده ی شکر خداوند متعال برآیم؟ در حالی که آن شخصی که دیشب تو را ترسانید من بودم؛ اما به خاطر اینکه به نفس خود گفتم: به خاطر خدا بایست، ببین خداوند چطور سفره ی احسان خود را بر روی من بازکرد.


منابع:

برگرفته از پایگاه فروغ توحید

تهیه و فرآوری: محمد حسین امین گروه حوزه علمیه تبیان