تبیان، دستیار زندگی
امام على علیه السلام مى‏فرمود: «كفى بالموت واعظاً»: برای موعظه مرگ کافی است . پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله همواره مردم را به تشییع جنازه و رفتن به قبرستان تشویق مى‏كردند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

وقتی در بهشت،عذاب می کنند

شیخ حسین انصاریان
امام على علیه السلام مى‏فرمود: «كفى بالموت واعظاً»: برای موعظه مرگ کافی است . پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله همواره مردم را به تشییع جنازه و رفتن به قبرستان تشویق مى‏كردند.

داستان ذیل برگرفته از پایگاه حضرت استاد شیخ حسین انصاریان گرفته شده است:

از كتاب یك استاد دانشگاه این قصه را براى شما مى‏گویم. در دانشگاه بغداد استادى باسواد و شیعه به نام «أحمد أمین» مشغول تدریس بود، خیلى هم مورد علاقه دانشجوها و اساتید بود، آدم وزین و باوقارى بود، ایشان یك كتاب سه جلدى به زبان عربى به نام «التكامل فى الاسلام» نوشتند.

به قدرى زیبا در این كتاب فرهنگ خدا را مورد تحلیل قرار داده است كه هر بى‏دینى این كتاب را بخواند، یا متدین مى‏شود یا عاشق اسلام مى‏شود و متوجه مى‏شود كه این فرهنگ، در همه برنامه‏ها، ساختمان عجیبى دارد.

ایشان مى‏فرماید: دو نفر قرار مى‏گذارند با هم از دورترین نقطه با پاى پیاده به كربلا براى زیارت حضرت ابى عبدالله الحسین علیه السلام بیایند، و در روز اربعین كربلا باشند.

انسان در مسیر كربلا، توسل و تمسك خاصى دارد، در یك كویر بى‏نشان كه درخت و دهى پیدا نبود، راه را گم مى‏كنند.

هوا هم در نهایت گرمى بود، یكى از آنها، از شدت تشنگى به حالت ضعف مى‏افتد دیگرى كه قوى‏تر بوده، این تشنه را به دوش مى‏گیرد، راه را ادامه مى‏دهد، بلكه شاید به آبادى برسند، خسته مى‏شود، خودش هم از تشنگى ضعف مى‏كند، رفیقش را مى‏خواباند و مى‏میرد، آبى براى غسل و كفن رفیق خود نداشت، بر او نماز مى‏خواند و همانجا با آن چوبدستى یا با وسیله‏اى كه داشته، قبرى مى‏كند و رفیقش را در كویر دفن مى‏كند.

بالاخره به یك آبادى كوچكى مى‏رسد و آنجا آب و نان به او مى‏دهند، جاده را هم نشان مى‏دهند كه با این كاروان به مسیر اصلى كربلا برسد، تا اینكه به زیارت أبى عبدالله مى‏رود و براى دوستش هم زیارت مى‏كند و بعد هم بر مى‏گردد.

شب جمعه‏اى را كه در شهر خود، حضرت امام حسین علیه السلام را زیارت مى‏كند و گریه مى‏كند، بسیار به یاد دوست خود بود، استاد احمد امین مى‏گوید:

در عالم رؤیا دوستش را در باغى مى‏بیند ولى با رنگ زرد و حال زار، به او مى‏گوید: این باغ چیست؟ مى‏گوید: همان طورى كه پیغمبر گفته «روضة من ریاض الجنة» جایى از جاهاى بهشت است كه مرا آوردند. به او مى‏گوید: در بهشت كه انسان رنگ زرد و بدن لاغر و پژمرده ندارد.

 مى‏گوید: درست مى‏گویى، ولى هر بیست و چهار ساعت یك حیوان كوچكى مى‏آید و نوك انگشت پاى مرا مى‏گزد، دردش را باید تا یك شبانه روز تحمل كنم، باید بسوزم تا دوباره مرا نیش بزند.

از او سؤال مى‏كند چرا؟ مى‏گوید براى اینكه من روزى خانه یك نفر میهمان بودم، میوه برایم آورد، یك چاقو كنار آن میوه گذاشت كه من آن میوه را با آن چاقو پوست بكنم، ساخت‏ این چاقو خیلى زیبا بود، به نظرم جالب آمد، چاقو را در جیبم گذاشتم و بردم، الان هم این چاقو در شكاف خانه، طبقه دوم، زیر فلان جنس است و صاحبش هم زنده است، تو را به جان سیدالشهداء برو این چاقو را بگیر و به صاحبش برگردان، اینجا به من گفتند: تا مال به صاحبش بر نگردد، این نیش زدن تا قیامت ادامه دارد.

تخلف در حقوق مردم، گناه سنگینى است. تبعاتش تا قیامت مى‏ماند، حالا وارث گاهى نمى‏داند كه انسان در عمرش چه كرده كه بیاید آدم را نجات بدهد.

گفت: بیدار شدم و به خانه‏اش رفتم و در را زدم و آدرس چاقو را دادم، رفتند چاقو را آوردند و من به صاحبش برگرداندم، در فكرش بودم، شب جمعه بعد هم بعد از زیارت أبى عبدالله الحسین او را در خواب دیدم و مرا دعا كرد و گفت: تمام شد، از آن لحظه‏اى كه چاقو به صاحبش برگشت دیگر كارى به كار من ندارند. این «الاستعداد بالموت» است.

امام على علیه السلام مى‏فرمود: «كفى بالموت واعظاً»: برای موعظه مرگ کافی است . پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله همواره مردم را به تشییع جنازه و رفتن به قبرستان تشویق مى‏كردند.


تهیه و تنظیم : محمد حسین امین ، گروه حوزه علمیه تبیان