تبیان، دستیار زندگی
حضرت آیة اللّه ستوده از نظر تقوا و عمل، از انسان‏هاى ممتاز به شمار مى‏آمد. پارسایى و وارستگى و مقیّد بودن به آداب اسلامى و انجام وظیفه، اصول نخستین و همیشگى زندگى او را تشكیل مى‏داد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حدیث اخلاص(3)

آیت الله ستوده

حضرت آیة اللّه ستوده از نظر تقوا و عمل، از انسان‏هاى ممتاز به شمار مى‏آمد. پارسایى و وارستگى و مقیّد بودن به آداب اسلامى و انجام وظیفه، اصول نخستین و همیشگى زندگى او را تشكیل مى‏داد.

مقاله شماره یک و دو را نیز مطالعه فرمایید.

اشاره

شخصیّت انسان بستگى به درجات معنوى و ملكات اخلاقى او دارد. علم و دانش هنگامى ثمربخش و موجب نورانیّت است كه همراه فضایل و ارزش‏ها و آمیخته با تهذیب و رشد معنوى و اخلاقى باشد و گرنه حجاب خواهد شد.

حضرت آیة اللّه ستوده از نظر تقوا و عمل، از انسان‏هاى ممتاز به شمار مى‏آمد. پارسایى و وارستگى و مقیّد بودن به آداب اسلامى و انجام وظیفه، اصول نخستین و همیشگى زندگى او را تشكیل مى‏داد؛ به طورى كه شخصیّت‏هاى بزرگ، او را به این عنوان مى‏شناختند؛ آن گونه كه این جمله به زبان‏ها افتاد و معروف شد: «ستوده به راستى ستوده است.»

عبرت پذیرى

از دیگر خصلت های بارز مرحوم آیت الله ستوده این بود كه از پدیده‏هایى كه در اطرافش رخ مى‏داد، عبرت مى‏گرفت، و سریع متوجه امورى مى‏شد كه مایه پند و عبرت است. او این روش را از سیره امام معصوم (ع) آموخته بود؛ آن‏جا كه امیر مؤمنان على (ع) فرمود:

«ما اَكْثَرَ الْعِبَرَ وَ اَقَلّ الْاِعْتبارَ؛

درس‏هاى عبرت‏انگیز بسیارند؛ ولى عبرت گیرنده اندك است.» «نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، حكمت 297»

یا روایت شده: هنگامى كه امام صادق (ع) كنار سفره براى خوردن غذا نشست، آب گوشت آوردند و دست مباركشان را به سوى آن دراز كردند، اما چون داغ بود، دستشان را پس كشیدند.

 در این هنگام امام به یاد آتش دوزخ افتادند و چند بار فرمودند: «از آتش دوزخ به خدا پناه مى‏بریم.»

 سپس فرمود: «ما كه تاب تحمل داغى این غذا را نداریم، چگونه طاقت تحمل آتش دوزخ را خواهیم داشت؟!»( روضة الكافى، شیخ كلینى، ص 164.) استاد ستوده به پیروى از خاندان عصمت (ع) چنین حالتى داشت.

 یكى از شاگردانش مى‏گوید: با جمعى از شاگردان پاى درس مكاسب استاد ستوده نشسته بودیم.

ناگهان عده‏اى جنازه‏اى را از رو به روى جلسه درس حركت دادند. وى درس را رها كرد و با سخنان بسیار اثربخش فرمود: «هَىْ نگویید درس اخلاق بگویم؛ این (اشاره به جنازه) درس اخلاق است؛ به فكر مرگ و معاد باشیم و گناه نكنیم.»

شاگرد دیگرى مى‏گوید: روزى هنگام تدریس استاد ستوده، كبوترى داخل مسجد(محل درس) شد و بر روى دیوار، سر و صدا مى‏كرد. استاد درس را قطع كرد تا صداى كبوتر قطع شود.

آن كبوتر با حركت یكى از طلاب، پرید و رفت. استاد به درس خود ادامه داد. ناگهان سینه‏اش گرفت، فرمود: «خداوند به ما فهماند كه مى‏توانم مانع را در وجود خودت پدید آورم.»(یعنى همه چیز در دست خدا است؛ اگر او نخواهد، ما نمى‏توانیم به درس خود ادامه دهیم.)

شاگرد سومى مى‏گفت: روزى مرحوم آیت الله ستوده در وسط درس خود فرمود: آقاضیاء(مرجع بزرگ، آیة اللّه العظمى آقاضیاءالدین عراقى، م 1361 ق) فرزند یكى از علماى اراك بود. هنگامى كه پدرش از دنیا رفت، آقاضیاء نوجوان بود و هنوز طلبه نشده بود.

 پیرمردى به آقاضیاء رو كرد و گفت: اى واى! چراغ خانه پدر شما، كه عالم بزرگى بود، خاموش شد. آقاضیاء پرسید: منظور شما چیست؟ پیرمرد گفت: چراغ خانه پدر شما به علم روشن بود. او از دنیا رفت و تو هم كه راه او را ادامه ندادى؛ یعنى طلبه نشدى. لذا از این پس چنین چراغى در خانه او و نسل او روشن نیست.

همین سخن مایه عبرت آقاضیاء شد. رگ غیرتش به جوش آمد و از همان وقت تصمیم گرفت طلبه شود. وارد حوزه شد و به تحصیل پرداخت و از نظر علمى به مقامى رسید كه جهان اسلام از فروغ علمش روشن شد. استاد با نقل این ماجرا مى‏خواست درس عبرت پذیرى به شاگردان بیاموزد.

زهد و پارسایى‏

از ویژگى‏هاى استاد ستوده این كه بسیار ساده مى‏زیست و از زرق و برق دنیا دورى مى‏كرد. سال‏ها در خانه‏هاى استیجارى زندگى كرد تا این كه به طور غیر مترقّبه خانه ساده‏اى در اختیارش قرار گرفت.

انتقال او از خانه‏هاى استیجارى متعدد به خانه دیگر، تداعى آن مى‏كرد كه انسان در این دنیا مسافر است و انسانى كه خود را مسافر مى‏داند، به مسكن اصلى و همیشگى آخرت دل مى‏بندد و به سایبان‏هاى سست و فانى، دل نخواهد سپرد.

او به راحتى مى‏توانست براى خود زندگى مرفّه و خانه با شكوهى فراهم كند ولى نمى‏خواست، تا مبادا دلبستگى پیدا نماید.

براى خود امتیازى قائل نبود به شاگردان به طور مكرر مى‏گفت: «مرا هم مثل یكى از خودتان بدانید.» و به حقیقت از مصادیق روشن این شعر حافظ بود كه:

غلام همّت آنم كه زیر چرخ كبود

به هر چه رنگ تعلّق پذیرد آزاد است

به گفته یكى از اساتید:

«ایشان ستوده زیست و ستوده درگذشت و از مصادیق این فرموده حضرت امیر (ع) بود كه: كمكشان به دین بسیار، اما هزینه‏شان اندك است.»(1)

به گفته استادى دیگر:

«ایشان شخصیتى گمنام و زاهدى واقعى بود؛ در عین این كه منشأ خدمات بسیارى براى حوزه بود، اما خرجى بر بیت‏المال نداشت.»

و به فرموده مقام معظم رهبرى، حضرت آیة اللّه خامنه‏اى (مدّظلّه العالى):

«ایشان (آیة اللّه ستوده) به زهد و پاكدامنى و طهارت معروف بودند

استاد ستوده، نه تنها به مظاهر دنیوى و زخارف مادى دلبستگى نداشتند، كه بى‏اعتنا و روى‏گردان بودند. زندگى را با كمال سادگى و اكتفا به ضروریات آن مى‏گذراندند و مى‏گفتند: «نه این كه خداى نخواسته بخواهم ادّعایى داشته باشم؛ من به جهت شأنم كم خرج‏ترین عائله بر حضرت ولىّ عصر (عجّل اللّه تعالى فرجه الشریف) هستم.»

از دعاهاى همیشگى او كه بیانگر ساده زیستى و مقام شكر او است، این بود: «خیلى از خدا ممنونیم، همین كه مى‏خواهیم داریم. خدایا! به باطن امیرمؤمنان على (ع) مرا با همین ممنونى از دنیا ببر.»

از او سؤال شد: طلبه از نظر زندگى باید چگونه باشد؟ در پاسخ فرمود: «لازم است وضع اقتصادى طلبه ساده باشد، بنده خودم با این كه 38 سال است در حوزه علمیه قم هستم، حدود سیزده سال است كه منزل شخصى دارم.» نیز مى‏فرمود: «كم پول بودیم؛ ولى سخت‏گیرى و تحمیل به اهل خانه نكردم. عیال ما هم از ما گله نكرد.»

یكى از شاگردانش مى‏گوید: بعد از درس همراه استاد ستوده حركت مى‏كردیم، تا به پل آهنچى رسیدیم. در آن جا نگاه استاد به یك نفر جاروفروش افتاد كه جاروهاى دستى هر عدد به مبلغ پانزده تومان مى‏فروخت، دست در جیب كردند، ده تومان بیشتر نداشت.

فرمودند: پنج تومان كم دارم، نمى‏خرم. بنده به ایشان گفتم: اگر اجازه بدهید، پنج تومانش را(به عنوان قرض) من مى‏دهم؛ قبول فرمود و جارو را خرید و با خود برد.

در سال 1352 شمسى با پنج هزار تومان یا قدرى كمتر به مكّه مشرّف شدند. هنگام مراجعت، چون خانه محقّر اجاره‏اى داشت، در مسجد رضائیه - محل اقامه نماز جماعتش - جلوس مى‏كرد و اجازه نمى‏داد كه پذیرایى مفصّلى بشود.

دوست داشت كه مجلس ساده و بى‏آلایش برگزار گردد. مراجع عظام و علما و طلاب و سایر مردم در همان جا با او دیدار كردند. هیئت امناى مسجد با چاى و مقدارى گز و سوهان از واردین پذیرایى نمودند.

1- این سخن حضرت على (ع) در شأن زید بن صوحان بود. او هنگامى كه در جنگ جمل به شهادت رسید، على (ع) به بالینش آمد و سر او را به دامن گرفت و فرمود: «رَحِمَكَ اللّهُ یا زَیْدُ. قَدْ كُنْتَ خَفیفَ الْمَؤُونَةِ عَظیمُ الْمَعُونَةِ؛ اى زید! خدا تو را رحمت كند كه مردى كم خرج بودى و در عین حال، یارى تو به دین بسیار بود.»(قاموس الرجال، ج 4، ص 256)


منابع :

كتاب ستارگان حرم

مجله حوزه

تهیه وفرآوری: علی فریادرس گروه حوزه علمیه