تبیان، دستیار زندگی
به گوش خود شنیدم که با صدای واضح و بسیار روشن جواب آمد :تصل الی ید الشیخ بهجت خلیفتنا،به دست شیخ بهجت ،جانشین ما برسان.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

به دست جانشین ما برسان

آیت الله بهجت ره

به گوش خود شنیدم که با صدای واضح و بسیار روشن جواب آمد :"تصل الی ید الشیخ بهجت خلیفتنا،به دست شیخ بهجت ،جانشین ما برسان."

به تازگی کتابی با نام "زمزم عرفان" توسط  آقای ری شهری به عنوان یادنامه ی فقیه عارف حضرت آیت الله محمدتقی بهجت (ره) چاپ شده که  بسیار خواندنی است مطلب زیر به نقل از این کتاب است.

(حجه الاسلام و المسلمین حاج شیخ علی آقا بهجت فرزند بزرگوار آیت الله بهجت در مصاحبه ای با مولف کتاب : )

یازده ماه پیش از رحلت پدرم ، شخصی به نام اویسی  در تماس تلفنی به من گفت شخصی از دانمارک می خواهد خدمت آقا برسد گفتم :آقا ، دیدار نداردگفت : می خواهد وجوهات خود را بدهد .

گفتم: به دفتر بدهید یا به حساب مربوط به آقا واریز نماید.

گفت :او می خواهد حسابش را خودش به دست آقا بدهد و این سری دارد.

و اصرار کردگفتم : ما راهی برای انجام دادن این خواسته نداریم فقط صبح  روز جمعه در مسجد می تواند به دست آقا بدهد .

یک روز جمعه آن شخص به قم آمد و طبق قرار قبلی آقا را در راهروی مسجد ملاقات کرد و پاکتی را به دست ایشان داد. هنگامی که پدرم از مسجد بازگشت و به اتاق خودش رفت ، آنها پیش من آمدند.

شخصی که می خواست آقا را ببیند ،اصالتا عراقی بود و بین چهل تا پنجاه سال داشت  و به زبان عربی صحبت می کرد ،ولی برادر همسرش که همراه او بود ،فارسی می دانست طلبه ای هم با آنها بود.آن شخص گفت: من چهارده ساعت در هواپیما بودم تا به تهران رسیدم .

به او گفتم: برای پرداخت وجوهات شرعی ،آمدن به قم ضرورتی نداشت از طریق اینترنت هم می توانستید این کار را انجام دهید آن شخص گفت : من عوام نیستم پنج سوپرمارکت در دانمارک و سوئد دارم اداره ی یکی از آنها در وطن دشوار است ، چه رسد به اداره ی پنج سوپر مارکت در کشورهای بیگانه .

این دلارها را هم با زحمت به دست آورده ام  آدمی هم نیستم که کسی بتواند سرم را کلاه بگذارد و هر سخنی را زود باور کنم.

سپس ادامه داد : ماجرای من این است که روزی متوجه شدم که وجوهاتی شرعی  بدهکارم اما نمی دانستم باید آن را به چه کسی پرداخت کنم . به خود امام زمان (ع) متوسل شدم و از ایشان خواستم که مرا راه نمایی کند. مدتی گذشت ، خبری نشد ، تا اینکه عصر جمعه ای در راهی بودم .

به یاد آن حضرت افتادم و اینکه من چند ماه است از ایشان تقاضای راه نمایی کردم و جوابی نداده اند بغضم ترکید و با چشمانی اشکبار خطاب به آن حضرت عرض کردم که : من از شما تقاضای مال ندارم مال شما را می خواهم بدهم .

در این بلاد کفر مرا رها کرده اید و راه نمایی نمی کنید؟!. والله العلی العظیم  والله العلی العظیم  به گوش خود شنیدم که با صدای واضح و بسیار روشن جواب آمد :"تصل الی ید الشیخ بهجت خلیفتنا،به دست شیخ بهجت ،جانشین ما برسان."

پس از شنیدن این صدا نزد شخصی آفریقایی که در سوئد زندگی می کند و اهل معناست، رفتم و ماجرا را برای او گفتم او گفت : اگر امام جانشینی در زمین داشته باشد همان است که نامش را شنیده ای . گفتم:کجاست؟ او را نمی شناسم .

گفت : در ایران است و در قم زندگی می کند .

گفتم چگونه می توانم به او دسترس پیدا کنم ؟ گفت : دو سه روز مهلت بده و بعد از دو سه روز تلفن این شیخ را به من داد... .

هنگامی که می خواستم به ایران بیایم نزد آن مرد آفریقایی رفتم  به من گفت : ببین ! این شیخ بهجت که نزد او میروی ،با دیگران فرق دارد او کسی نیست که اجازه بدهد دستش را ببوسی  یا کنارش بایستی با تلفن همراه عکس بگیری یا گفتگو کنی جلوی او می نشینی و در چشمهایش نگاه می کنی اگر با چشمهایش چیزی داد که داد و گرنه سکوت کن .

آن شخص دوباره سخنانش را با این سوگند ادامه داد: والله العلی العظیم  والله العلی العظیم  ، ایشان همانگونه که آن آفریقایی گفته بود با من برخورد کرد!

من از آن شیخی که همراهشان بود و از آنها پذیرایی می کرد پرسیدم : شما چه می کنید ؟ گفت من در این وادی ها نیستم پرسیدم : نیازی دارید؟ گفت : پانصد هزار تومان بدهی دارم .

 به آقا عرض کردم : این شخص بیست و پنج هزار دلار آورده  و مهمان این آقای اهل علم  بوده اند . به این آقا چقدر بدهم ؟ پدرم فرمود : یکصد هزار تومان.

گفتم هزینه ی چند روزی که از وی پذیرایی کرده ، بیش از این مبلغ می شود ! فرمود : کاری نداشته باش ! گفتم که خجالت می کشم این شخص پانصد هزار تومان بدهی دارد ! فرمود : بدهی او داده می شود تو کاری نداشته باش!

من یکصد هزار تومان به عنوان تبرک به وی دادم و آنها رفتند اما بعد معلوم شد همان کسی که وجو هات آورده بود ، پانصد دلار به آن شیخ هدیه داده است!


منبع : زمزم عرفان، محمدی ری شهری ،قم ،دارالحدیث ،چاپ دوم 89

تهیه و تنظیم : محمد حسین امین ، گروه حوزه علمیه تبیان