تبیان، دستیار زندگی
شما کاربر عزیز که این مطلب را کلیک کردید حتما به دنبال این هستید که اهل یقین را بهتر بشناسید و یا اینکه ببنید فاصله شما با ملاک‌های اهل یقین چقدر است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اهل یقین را بشناسیم

تقوا
شما کاربر عزیز که این مطلب را کلیک کردید حتما به دنبال این هستید که اهل یقین را بهتر بشناسید و یا اینکه ببنید فاصله شما با ملاک‌های اهل یقین چقدر است.

اما بسیاری از کسانی که به دنبال مراتب علمی و معنوی هستند، از یک نکته کلیدی غفلت می‌کنند و آن هم مساله زیربنا بودن تقوا است.

وقتی خانه ای ساخته می‌شود، اولین نکته‌ای که در استحکام آن لحاظ می‌شود، بحث زیربنای آن است. اگر پایه را محکم کنیم، شالوده خانه دوام بیشتری خواهد داشت.

در مسائل معنوی هم همینطور است. خیلی‌ها به دنبال مراتب و درجات معنوی هستند اما نمی‌دانند، پایه این مقامات تقوا است. اگر کسی تقوا نداشت با ذکر و ورد وچله نشینی به جایی نمی رسد. چرا که به کوچکترین بادی، ساختمان معنوی او فرو خواهد ریخت.

تقوا، زیربنای یقین

این را می‏خواستم بگویم که تقوا جنبه زیر بنایی برای تمام مقامات معنویه دارد، این طور نیست که فقط ما را به تسلیم برساند، به ما فوق مقام تسلیم هم ما را می‏رساند. تقوا انسان را به یقین می‏رساند در مقامات معنویّه.

اینکه گفتم نقش زیر بنایی دارد یک وقت هست می‏گویی « وَ لَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُون » شاید اشاره به این باشد که مقیّد باشید تقوا را پیشه کنید و حقّ تقوا را هم رعایت کنید به طوری که خلاصه‏اش موقعی که خواستی بمیری با مقام تسلیم بمیری، جلسه گذشته هم گفتیم؛ این برای عاقبت به خیری بود. اما یک وقت هست که بحث چیز دیگری است و آن این است که همین تقوا چون دارای درجات است به یک جایی انسان را میآ­رساند که به یقین برسد و یقین غیر مفاهیم ذهنیّه است؛ سنخِ آن، یک سنخِ دیگر است. چه سنخی است؟

یقین، شهودی است نه مفهومی

در روایت داشت « فَما تَفسیرُ الیَقین»، جواب داد « المُوقِنُ یَعمَلُ لِلّهِ» موقعی که دارد عمل می‏کند، « کَأَنَّهُ یَراه » مثل اینکه خدا را دارد می‏بیند؛ علم به خدا نیست. سنخ را عوض کرد از سنخِ مفهومی خارجش می‏کند می برد در سنخِ مشاهده‏ای. حرف‏های من را خوب توجّه کنید. « فَاِن لَم یَکُن یَری الله » فرض کنید ندید « فَإِنَّ الله تَعالی یَراه» خدا که او را میآ­بیند!

در یک روایت از پیغمبر اکرم هست که دوباره همین مطلب را دارد « قالَ رسولُ الله (صلّی الله عَلیه وَ آلِه و سلَّم) إِنَّ الله تَعالی یَقول: ثَلاثُ خِصالٍ غَیَّبتُهُنَّ عَن عِبادی» حضرت فرمود خداوند می فرماید: سه خصلت بوده است که من از بندگانم پنهان کردهآ­ام « لَو رَآهُنَّ رَجُلٌ ما عَمِلَ سوءً اَبَدا» که اگر شخصی آنها را ببیند، (رؤیت را پیش می‏کشد) هیچ وقت کار بد نمی‏کند؛ بعد می‏فرماید « لَو کُشِفَ غِطائی فَرَآنی حَتّی یَستَیقِنَ » سرنخ را همین جا به دست میآ­دهد ؛ و آن اینکه

همین تقواست که انسان را به مقام یقین می‏رساند و مقام یقین آن مقامی است که بر او شهود می‏شود آنچه را که بر دیگران پنهان است.

سنخ آن را خواستم بگویم. سنخِ یقین سنخِ شهودی است که آن هم دارای درجات است. در این آیه شریفه میآ­فرماید « وَ كَذَلِكَ نُرِى إِبْرَاهِیمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِین » ملکوت سماوات و ارض را به حضرت ابراهیم نشان دادیم. چرا؟ میآ­خواستیم از اهل یقین بشود. اهل یقین، اهل شهود هستند.

لذا اهل یقین خیلی کم هستند. روایتش را دیدید که قبلاً خواندم. علّت چیست؟ اگر منظور از یقین اصطلاح منطقی‏ها باشد که فراوان است! نه، بحث مفهومی نیست. بحث، بحث شهودی است. شهود نسبت به آنچه را که بر دیگران پنهان است.

این شهود با چشم سر است؟ نه. روایت از امام هشتم (علیه السلام) است که فرمود« کَفی بِالیَقین غِنیً و بِالعِبادَةِ شُغُلاً وَ اِنَّ الایمانَ بِالقَلبِ وَ الیَقینَ خَطَراتٌ » این را معنا می‏کنم برای شما. ایمان؛ دلبستگی است. سابقاً گفته‏ام که ایمان مربوط به قلب است، اعتقاد مربوط به عقل است؛ این مربوط به قلب است. واردات قلبیّه است. اما آن سنخ چیست؟ از سنخِ محبّت است، دلبستگی است. میآ­فرماید « وَ الیَقینَ خَطَراتٌ ».

روایت دیگر از امام باقر (علیه السلام) است که فرمود « الایمانُ ثابِتٌ فِی القَلبِ » ایمان، دلبستگی است. در دل هم هست « وَ الیَقینُ خَطَراتٌ فَیَمُرُّ الیَقینُ بِالقَلبِ » هر دو روایت میگوید یقین: خطرات. این یعنی چه؟ یعنی این گذراست. میگذرد. این یک نوع رؤیت درونی است در ارتباط با دل؛ اما همیشگی نیست.

یک بارقه الهی میزند به قلب، یک مرتبه غیب شهود می‎شود باز دوباره برمی‏گردد. خطرات معنایش این است.گذراست؛ چون اگر آن کسی که اهل معرفت است در آن حال بماند قالب تهی می‏کند. یک مرتبه بارقه الهی می‏آید، می‏بیند و بعد هم برمی‏گردد.

زیربنای آن هم تقوا است می‏خواستم این را بگویم. خوب این را دقت کنید؛ عمده بحث من این بود. زیربنای این هم تقوا است. مشاهده کردید که من روایات را خواندم. از اسلام و ایمان و تقوا آمد جلو تا رسید به یقین. بعد به یقین که می‏رسد، می‏گوید این را خداوند به کمتر کسی از بنده‏هایش عنایت کرده است. این یک نوع شهود است این را ما در آیات هم داریم. نمی‏خواهم وارد این بحث بشوم چرا که قبلاً این بحث‏ها را باب خودش کرده‏ام.

مراتب یقین؛ علم الیقین، عین الیقین، حقّ الیقین

مرحوم مجلسی(رضوان الله تعالی علیه) وارد این مبحث که می‏شود می‏فرماید « وَ لِلیَقینِ ثَلاث مَراتِب: علمُ الیقین، عینُ الیقین و حقُّ الیقین » آیات را هم میآ­آورد آ­« كلاََّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَترََوُنَّ الجَْحِیمَ ثُمَّ لَترََوُنهََّا عَینْ‏َ الْیَقِین » نگاه کنید همه رؤیت است.

بعد می‏رود سراغ آیه « إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِین » که در سوره واقعه است و آن آیات قبلی در سوره تکاثر بود. بعد می‏رود سراغ فرق گذاشتن بین «عِلمُ الیقین، عِینُ الیقین، حقُّ الیقین» که هر سه در قرآن است.

نمی‏خواهم وارد این مسائل بشوم فقط به صورت عبوری آنچه را ایشان می‏گوید نقل می‏کنم. « وَ الفَرق بَینَها اِنَّما یَنکَشِف بِمِثالٍ فَعِلمُ الیَقین بِالنّار مَثَلا هُوَ مُشاهِدةُ المَرئیّات بِتَوَسُّطِ نورِها » ایشان علم الیقین را به چراغ آتش مثال زدهآ­اند، نور آن را میآ­بینی و به وسیله نور آن دیدنیآ­ها را شهود میآ­‏نی.

« وَعَینُ الیَقین بِها هُوَ مُعایَنَةُ جِرمِها » عین الیقین بالاتر است؛ جِرم آتش را هم میآ­بینی « وَحَقُّ الیَقین بِها الاِحتِراق فیها وَإِنمِحاءُ الهُوّیةِ بِها وَ الصَّیرورة ناراً صرفاً » و حق الیقین هم این است که خودت بیفتی در آتش و تو هم خودت بشوی آتش. دیگر من بهتر از این نمی توانستم بگویم. به حق الیقین کاری نداریم.

اینآ­ دو مرحله علم الیقین و عین الیقین؛ همهآ­اش شهود است. این‏ها هیچ ارتباطی به مسائل ذهنیّه ندارد، این‏ها از مفاهیم نیستند.

عمده بحثم این است که؛ آن‏هایی که می‏خواهند به شهود برسند باید همین مسیر را بروند. بدانید! از نظر مقامات معنویّه راهی جز همین راه شرع نداریم. مراعات کردنِ همین مسائل شرعیّه (یعنی ترک محرّمات و اتیان به واجبات) است که انسان را به اینآ­جا می‏رساند. همین‏هایی که ما در معارفمان داریم. مراقبت از این‏ها!

خیال نکیند ذکر و وِرد و امثال این‏ها آدم را به جایی می‏رساند! اگر این نباشد همه آن‏ها بی‏اثر است.

چون نقش زیر بنایی دارد. از همین راه بوده است که اولیاء خاصّ خدا به مقامات معنویّه‏شان رسیدند. گاهی به من مراجعه می‏کنند، می‏گویند چه کار کنیم؟ - نعوذ بالله - این ادا و اطوار در آوردن یعنی چه؟

اگر واقعا می‏خواهی معصوم بشوی؛ با ترک محرمات و اتیان واجبات، می‏شوی معصوم. عصمت هم دارای مراتب است. اولین مرتبه‏اش همین است.

مستحبات و مکروهات پیشکشت. این را مقیّد باشید. بنا نیست - نعوذ بالله- انسان یک زبان افسار گسیخته داشته باشد، چشم افسار گسیخته داشته باشد، گوش افسار گسیخته داشته باشد، این اعضاء و جوارح ظاهریّه‏اش از نظر مسائل شرعیّه اصلاً رعایت نکند، بعد این با ذکر و وِرد به مقامات معنویّه برسد. نخیر! هیچ درک نکردی معارف اسلام را !

لذا غالباً دیدید که من همواره بر این مطلب تکیه می‏کنم که شرع و شعور است که انسان را بالا می‏برد. من یک وقتی گفته‏ام ما سه تا «ش» داریم که اگر دو تای از آنها نباشد سومی آن بی‏اثر است. که فعلاً وارد سومی نمی‏شوم. دو تا اساسی است؛ شرع و شعور. رعایت موازین شرعی کردن و در کنار آن هم سطح بینش را بالا بردن. این است که تو را به مقامات معنویّه میآ­رساند.

بنده خم و راست بشوم، ادای مسلمان‏ها را در ‏بیاورم، به هیچ جا نمی‏رسم. ذکرم شده است لقلقه زبان من! این‏ها فایده ندارد. اساس کار شرع وشعور است

 لذا می‏خواستم این را بگویم که بله « وَ العاقِبةُ لِاَهلِ التَّقوی وَ الیَقین» اهل یقین چه کسانی هستند؟ این‏ها هستند.


برگرفته از سخنان آیه الله مجتبی تهرانی پایگاه ابنا

تهیه و فرآوری : حوزه علمیه تبیان ،محمد حسین امین