تبیان، دستیار زندگی
بزرگان ما با دقت و ریز بینی خاصی زندگی می کردند به طوری که عادات آنها هم نوعی حساسیت به احکام و مسائل شرعی است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مبارزه شیخ انصاری با شیطان

شیخ انصاری

بزرگان ما با دقت و ریز بینی خاصی زندگی می کردند به طوری که عادات آنها هم نوعی حساسیت به احکام و مسائل شرعی است.

بعضی نکته ها برای ما بسیار عادی اند و در زندگی روزمره ما جزو عادات به حساب می آید. مسائلی که شاید اگر برای کسی تعریف کنید شما را مسخره کنند و آن را خیلی عادی تلقی کرده و گفتگو در آن مورد را بی جا بدانند.

اما بزرگان ما با دقت و ریز بینی خاصی زندگی می کردند به طوری که عادات آنها هم نوعی حساسیت به احکام و مسائل شرعی است.

اهتمام به حلال و حرام آنها به قدری بود که از ترس افتادن در حرام، از خیلی از کارهای مباح هم اجتناب می کردند. این مساله بیشتر در مسائل مالی و آبرویی پررنگ تر میشود و شما هرچه بیشتر در زندگی این اشخاص برجسته دقت می کنید به نکته های ریزتر و عجیب تری پی خواهید برد.

وقتی بیشتر تأمل می کنیم به این نتیجه می رسیم که شاید سکوی پرواز سلوکی این بزرگان رعایت همین ریزه کاریها در کنار اجتناب از حلال و حرام است. که آنان را اینقدر پرواز می دهد.

یکی از این نکات عجیب دقت در مصرف بیت المال است. به عنوان نمونه به یکی از داستانهای شگفت در زندگی شیخ انصاری این عالم کبیر اشاره می کنیم.

در حالات شیخ انصارى نوشته اند روزى یکى از فضلا در مجلس بحث شیخ گفت : خوابى براى شما دیدم ولى خجالت مى کشم نقل کنم . شیخ فرمود بگو:

عرض کرد دیشب در خواب شیطان را دیدم طنابهاى مختلف نازک و ضخیم داشت ، پرسیدم این طناب ضخیم براى کیست ؟

گفت براى استادت شیخ انصارى است ، خیلى زور مى خواهد تا شیخ را بکشانم ، دیروز به هر زحمتى بود او را به دام انداختم ، تا بازار او را کشاندم ولى طناب را پاره کرد و فرار نمود، این خواب نمى دانم حقیقت دارد یا نه ؟

شیخ تبسم کرد و فرمود: ملعون راست گفته است ، دیروز در منزل چند میهمان زن به ما وارد شدند، به من پشنهاد کردند مقدارى میوه براى مهمانان بگیرم ، و چون در منزل از خودم پولى نداشتم به سراغ پولى که جهت نماز و روزه و ختم قرآن از شخصى در منزل ما امانت بود رفتم و به عنوان قرض برداشتم که به بازار بروم و میوه تهیه کنم ، بعد که پول رسید جایش بگذارم ، تا به درب مغازه رسیدم ناگهان به خود آمدم و گفتم مرتضى شاید مردى ، از کجا زنده بمانى و قرضت را ادا کنى .

برگشتم و پول را به جاى خودش گذاشتم ، این است پاره کردن طناب ضخیم .

جالب ، قسمت آخر این رویا است که آن فاضل محترم گفت : از شیطان پرسیدم طناب من کدام است ؟ نگاهى به من افکند و گفت : تو نیاز به طناب ندارى ؛ به قول من با یک عکس ‍ بالاى سر در سینما یا با شنیدن ترانه اى مى آئى ، قوتى ندارى که بتوانى مقاومت کنى . (1)


منابع:

برگرفته از کتاب قلب قرآن ، ص 168

تهیه و فرآوری محمد حسین امین گروه حوزه علمیه تبیان