تبیان، دستیار زندگی
با قدرى تأمل معلوم شود که تقریباً تمام مفاسد اخلاقى و اعمالى از ثمرات این شجره خبیثه است. هیچ دین و مذهب باطلى تأسیس در عالم نشده و هیچ فسادى در دنیا رخ نداده مگر به واسطه این موبقه عظیمه، قتل و غارت و ظلم و تعدى نتایج این خطیئه است، فجور و فحشا و دزدى و
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

درمان حبّ دنیا
حب دنیا

عن ابى عبداللَّه علیه‌السلام، قال: رأس کل خطیئة حب‌ّالدنیا بحار،70/7  

با قدرى تأمل معلوم شود که تقریباً تمام مفاسد اخلاقى و اعمالى از ثمرات این شجره خبیثه است. هیچ دین و مذهب باطلى تأسیس در عالم نشده و هیچ فسادى در دنیا رخ نداده مگر به واسطه این موبقه عظیمه، قتل و غارت و ظلم و تعدى نتایج این خطیئه است، فجور و فحشا و دزدى و سایر فجایع، زاییده این جرثومه فساد است.

انسانِ داراى این حب، از جمیع فضایل معنویه برکنار است: شجاعت، عفت، سخاوت و عدالت که مبدأ تمام فضایل نفسانیه است، با حب دنیا جمع نمى‌شود. معارف الهیه، توحید در اسماء و صفات و افعال و ذات، و حق‌جویى و حق‌بینى با حبّ دنیا متضادند؛ طمأنینه نفس و سکونت خاطر و استراحت قلب، که روح سعادت دو دنیا است، با حب دنیا مجتمع نشود. غناى قلب و بزرگوارى و عزت نفس و حریت و آزاد‌مردى از لوازم بى‌اعتنایى به دنیاست؛ چنانچه فقر و ذلت و طمع و حرص و رقیت و چاپلوسى از لوازم حب دنیاست. بغض و کینه و جور و قطع رحم و نفاق و دیگر اخلاق فاسده از ولیده‌هاى این ام‌الامراض است.

قال الصادق علیه‌السلام: الدنیا بمنزلة صورة: رأسها الکبر، و عینها الحرص، و اذنها الطمع، و لسانها الریاء، و یدها الشهوة، و رجلها العجب، و قلبها الغفلة، و کونها الفناء، و حاصلها الزوال. فمن احبها اورثته الکبر؛ و من استحسنها اورثته الحرص؛ و من طلبها اوردته الى الطمع؛ و من مدحها البسته الریاء؛ و من ارادها مکنته من العجب؛ و من رکن الیها اولته الغفلة؛ و من اعجبه متاعها افتنته؛ و لا تبقى له و من جمعها و بخل بها ردته الى مستقرها و هى النار مصباح‌الشریعة / 139

و دیلمى در ارشاد القلوب از حضرت امیر‌المؤمنین علیه‌السلام روایت مى‌کند که رسول اکرم صلى‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود: در شب معراج خداى تعالى فرمود: «اى احمد! اگر بنده‌اى نماز اهل آسمان و زمین را بخواند و روزه اهل آسمان و زمین را بگیرد و چون ملائکه طعام نخورد و جامه عابدان را بپوشد، پس از آن در قلب او ببینم ذره‌اى از حب دنیا، یا سمعه آن، یا ریاست آن، یا اشتهار آن، یا زینت آن، با من مجاورت نمى‌کند در منزلم و از قلب او محبت خود را بیرون مى‌کنم و قلب او را تاریک مى‌کنم تا مرا فراموش کند و نمى‌چشانم به او شیرینى محبت خود را». پر واضح است که محبت دنیا با محبت خداى تعالى جمع نشود.

و چون معلوم شد که حب دنیا مبدأ و منشأ تمام مفاسد است، بر انسان عاقل علاقه‌مند به سعادت خود، لازم است این درخت را از دل ریشه‌کن کند. و طریق علاج عملى آن است که معامله به ضدّ کند: پس اگر به مال و منال علاقه دارد، با بسط ید و صدقات واجبه و مستحبه ریشه آن را از دل بکند. و یکى از نکات صدقات همین کم شدن علاقه به دنیاست، و لهذا مستحب است که انسان چیزى را که دوست مى‌دارد و مورد علاقه‌اش هست صدقه دهد، چنانچه در کتاب کریم الهى مى‌فرماید: «لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون». آل‌عمران /92 و اگر علاقه به فخر و تقدم و ریاست و استطالت دارد، اعمال ضد آن‌را بکند و دماغ نفس اماره را به خاک بمالد تا اصلاح شود. پس اى عزیز، اکنون که مفاسد این علقه و محبت را متذکر شدى و دانستى که انسان را این محبت به هلاکت دچار مى‌کند و ایمان انسان را از دست او مى‌گیرد و دنیا و آخرت انسان را درهم و آشفته مى‌کند، دامن همت به کمر زن و هر‌قدر توانى، بستگى دل را از این دنیا کم کن و ریشه محبت را سست کن، و این زندگى چند روزه را ناچیز شمار و این نعمت‌هاى مشوب به نقمت و رنج و الم را حقیر دان، و از خداى تعالى توفیق بخواه که تو را کمک کند و از این رنج و محنت خلاصى دهد و دل تو را مأنوس به دار کرامت خود کند. و ما عنداللّه خیر و أبقى. قصص / 60

حبیبا!

لَختى از خواب گران برخیز، و راه و رسم عاشقان درگاه را برگیر، و دست و رویى از این عالم ظلمت و کدورت و شیطانیت شست‌وشو کن، و پا به کوى دوستان نِه، بلکه به سوى کوى دوست حرکتى کن.

عزیزا!

این چند روز مهلت الهى عن‌قریب به سر آید، و ما را - خواهى نخواهى - خواهند از این دنیا برد، پس اگر با اختیار بروى رَوح و ریحان است و کرامات خدا، و اگر با زور و سختى ببرند، نزع است و صعق است و فشار است و ظلمت و کدورت.

مَثَل ما در این دنیا، مثل درختى است که ریشه به زمین بند نموده؛ هر‌چه نورس باشد، زودتر و سهل‌تر ریشه آن بیرون آید. نونهالى را که تازه پنجه به زمین بند کرده، با زور کمى تمام ریشه‌اش بى‌زحمت و فشار بیرون آید، ولى چون سال‌ها بر آن گذشت، و ریشه‌هاى آن در اعماق زمین فرو رفت، و ریشه‌هاى اصلى و فرعى آن در باطن ارض پنجه افکند و محکم شد، در بیرون آوردن آن محتاج به تیشه و تبر شوند تا ریشه‌هاى او را قطع کنند و درهم شکنند. ریشه حب دنیا و نفس - که به منزله ریشه اصلى است - و فروع آنها از حرص و طمع و حب زن و فرزند و مال و جاه و امثال آن تا در نفس، نورس و نو نهال است، اگر انسان را بخواهند از آنها جدا کنند و ببرند، زحمتى ندارد؛ نه فشار عمال موت و ملائکةاللَّه را لازم دارد و نه فشار بر روح و روان انسانى واقع شود. درخت هر‌چه بزرگ شود، چند مترى بیشتر از زمین را فرا نگیرد و ریشه‌ ندواند، ولى درخت حب دنیا به تمام پهنا در عالم طبیعت - در ظاهر و باطن - ریشه افکند و تمام عالم را در تحت حیازت بیرون آورده، و لهذا از بُن کندن این درخت را، به سلامت ممکن نیست. انسان با این محبت در خطرى عظیم است؛ ممکن است وقت معاینه عالم غیب که بقایایى از حیات ملکى نیز باقى است، چون کشف حجاب ملکوت تا اندازه‌اى شود، انسان ببیند که براى او در آن عالم چه تهیه شده و او را از محبوبش - حق‌تعالى ‌- و مأمورین او جدا کنند، و به دَرَکات و ظلمات آن عالم کشانند. انسان با بغض و عداوت حق‌تعالى‌ و مأمورین او از ملائکه عماله، از دنیا خارج شود، و معلوم است حال چنین شخصى، چه خواهد بود. و در روایت کافى شریف اشاره به این معنى فرموده؛ راوى حدیث گوید: از حضرت صادق سؤال کردم که کسى که دوست داشته باشد لقاء خدا را، خداوند ملاقات او را دوست دارد، و کسى که خشمناک باشد از ملاقات خدا، خداوند خشمناک است از ملاقات او؟ فرمود: «آرى». گفتم: به خدا قسم که ما کراهت داریم از مردن. فرمود: «چنین نیست که گمان کردى، همانا این وقت معاینه است. وقتى که ببیند آنچه را دوست دارد، چیزى محبوب‌تر پیش او از ورود به خدا نیست، و خدا دوست دارد ملاقات او را و او نیز دوست دارد ملاقات خدا را در این هنگام. و چون دید آنچه را که کراهت دارد، هیچ چیز مبغوض‌تر نیست پیش او از ملاقات خدا، خداى تعالى‌ هم خشمناک است از ملاقات او». انسان اگر احتمال هم بدهد که حب دنیا موجب چنین مفسده‌اى است و منتهى به سوءعاقبت شود، باید لحظه‌(اى)‌ آرام نگیرد تا این حب را از دل ریشه‌کن کند، و البته با ریاضات علمى و عملى ممکن است انسان موفق به این مقصد شود. آرى در ابتداى امر، ورود در هر یک از مقامات عارفین و قطع هر مرحله از مراحل سلوک مشکل به نظر آید. شیطان و نفس نیز به این معنى کمک کند که انسان را نگذارد وارد سلوک شود، ولى پس از ورود، کم‌کم راه سهل و طریق آسان شود؛ هر قدمى که در راه حق و آخرت، انسان بردارد، براى قدم دیگر، نور هدایت الهى راه را روشن کند و سلوک را سهل و آسان فرماید.


منابع:

آداب الصلاة؛

چهل‌حدیث؛

شرح حدیث جنود عقل و جهل