تبیان، دستیار زندگی
واژه اخلاص، مصدر باب افعال از ریشه خلوص و خلاص به‌معناى پاك شدن و سالم گشتن از آمیختگى است.[1] خالص، كالایى را گویند كه با چیزى ممزوج و مخلوط نباشد و معنایى نزدیك به «صافى» دارد با این تفاوت كه صافى به جنسى نیز كه از همان ابتدا با چیزى آمیخته نبوده اطلاق
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پاك كردن نيّت از غير خدا
خلوص

  1. واژه اخلاص، مصدر باب افعال از ريشه خلوص و خلاص به‌معناى پاك شدن و سالم گشتن از آميختگى است.[1] خالص، كالايى را گويند كه با چيزى ممزوج و مخلوط نباشد و معنايى نزديك به «صافى» دارد با اين تفاوت كه صافى به جنسى نيز كه از همان ابتدا با چيزى آميخته نبوده اطلاق مى‌شود; ولى خالص، جنسى است كه پس از امتزاج با چيز ديگر، خواه پست‌تر باشد يا نه، پاك، و ناخالصى آن زدوده شود.[2]
  2. لغويان براى خلوص، معانى ديگرى نيز بر شمرده‌اند; مانند رسيدن، نجات يافتن، كناره‌گيرى كردن از ديگران و ويژه خود گردانيدن كه در هر يك از اين معانى، به نوعى معناى اصلى اين ريشه يا لوازم آن وجود دارد.[3] «اخلاص» به‌معناى خالص كردن، پاك گردانيدن و برگزيدن است[4] و مقصود از آن در فرهنگ اسلامى، پاك كردن نيّت از غير خدا و انجام دادن عمل براى خدا‌است.[5]

اخلاص در دانش‌هاى گوناگون اسلامى‌مانند فقه، اخلاق و عرفان بررسى، و در فقه، شرط صحّت واجبات و مستحبات تعبّدى دانسته شده است. آن دسته از تكاليف كه قصد تقرّب به خداوند، شرط صحّت آن‌ها است، تعبّدى ناميده مى‌شود در برابر توصّلى كه صحّت آن به قصد تقرّب مشروط نيست; ازاين‌رو هر چيزى كه موجب از بين رفتن اخلاص در اين‌گونه اعمال‌شود، جايز نبوده، عمل را باطل مى‌كند

مانند اجرت گرفتن بر انجام آن‌ها[6] يا ريا كردن در آن‌ها يا در بخشى از آن‌ها;[7] البتّه اجرت گرفتن بر كارهايى كه همراه و مقارن با عبادت انجام‌مى‌شود، مانند اجرت بر نيابت، عمل را باطل‌نمى‌كند.[8]

به نظر بسيارى از فقيهان، اگر اصل عملِ عبادى، براى خدا باشد، قصد بعضى از بهره‌هاى دنيايى به‌صورت تبعى، با حقيقت اخلاص منافات نداشته، باعث باطل شدن عمل نمى‌شود; مانند اين‌كه كسى از روزه گرفتن، قصد سلامت و بهداشت نيز داشته باشد يا در وضو گرفتن، خنك‌شدن را نيز قصد كند يا از خواندن نماز شب، قصد به‌دست آوردن روزى بيش‌تر نيز داشته باشد.[9] هم‌چنين اگر عمل عبادى را خالصانه انجام‌دهد، ولى از اين‌كه در برابر ديدگان مردم باشد، خشنود شود يا هنگام انجام دادن عمل، خطوراتى از ذهنش عبور كند، باعث از بين رفتن اخلاص و باطل شدن عمل نمى‌شود.[10] و نيز پرستش خداوند براى خوف از عقوبت الهى يا به انگيزه اميد به ثواب و نعمت پروردگار، اخلاص در عمل را از بين نمى‌برد; البتّه در اعمال توصّلى نيز اخلاص، شرط پاداش آخرتى است و اگر انسان، اعمال مباح را هم با اخلاص انجام دهد، به خداوند نزديك شده،[11] استحقاق دريافت ثواب و فيض الهى را خواهد يافت. يكى از تفاوت‌هاى فقه و حقوق نيز اين است كه در فقه بحث اخلاص مطرح مى‌شود; ولى در علم حقوق، جايگاهى براى اخلاص وجود ندارد; زيرا هدف در حقوق آن است كه حق به صاحب آن داده شود و صاحب حق به حق خويش برسد و الهى بودن يا نبودن انگيزه مورد نظر نيست; ولى در فقه الهى، وجود انگيزه و تعالى انسان‌ها و تقرّب آنان به خداوند نيز مورد نظر است. اين مطلب، بطلان ديدگاه كسانى را روشن مى‌سازد كه براى فقه فقط نقش مديريّتى قائل بوده و آن را با علم حقوق هم‌سان پنداشته‌اند.[12]

در اخلاق، به نيّت اهميّت ويژه‌اى داده شده و از آن به‌صورت ركن و پايه رفتار و روح عمل ياد‌شده است; به‌گونه‌اى كه نبودن نيّت درست باعث بى‌ارزش شدن عمل مى‌شود.[13] اخلاص بر تارك همه فضيلت‌ها قرار داشته، ملاك پذيرش و درستى رفتارها است و رهايى از چنگال شيطان فقط با اخلاص امكان دارد.[14] در نگاهى فلسفى، تأثير مخلصانه بودن عمل بر تكامل نفس و سعادت ابدى انسان، تأثيرى طبيعى و تكوينى است، نه قرار دادى.[15] عمل بدون نيّت خالص، كالبد بى‌جان است و اين انگيزه است كه بين رفتار بيرونى و جان و روح فاعل، پيوند برقرار مى‌كند.

در عرفان، اخلاص به پيراستگى عمل از هرگونه آميختگى تعريف شده[16] و يكى از منازل سلوك (منزل بيست و چهارم) دانسته شده است.[17] برخى گفته‌اند: اگر دين را كه مجموعه معارف الهى و مسائل اخلاقى و احكام عملى است، تحليل كنيم فقط به يك چيز منتهى مى‌شود و آن اخلاص است; يعنى كه انسان، ذات و صفات و افعالش را بر اين اساس قرار دهد كه همگى آن‌ها براى خداوند واحد قهّار است.[18]

در نهج‌البلاغه از اميرمؤمنان(عليه السلام) نقل شده است كه كمال اخلاص، نفى صفات از حق‌تعالى است.[19]شارحان نهج‌البلاغه، مقصود از اين جمله را نفى صفات زايد بر ذات الهى كه به‌گونه‌اى، باعث محدود ساختن خداوند مى‌شود، دانسته‌اند;[20]

بنابراين اخلاص در نقل مذكور، معنايى غير از معناى اخلاص مورد بحث در اين مقاله دارد.

واژه اخلاص در قرآن به‌كار نرفته; ولى در آيات بسيارى به‌صورت‌هاى گوناگون به موضوع آن پرداخته شده است.

حقيقت اخلاص:

حقيقت اخلاص، انجام دادن عمل براى خدا و به انگيزه تقرّب به او است.[21] در قرآن به‌صورت‌هاى گوناگونى به حقيقت اخلاص پرداخته شده است. تعبير برخى آيات، به جا آوردن عبادات و اعمال و قرار دادن همه شؤون زندگى و مرگ فقط براى خدا (للّه) است: «قُل اِنَّ صَلاتى و نُسُكى و مَحياىَ و مَماتى لِلّهِ رَبِّ العــلَمين». (انعام/6، 162)

نيز 46 سبأ/34، و تعبير آياتى ديگر، انجام دادن عمل براى طلب وجه خدا است: «اِنَّما نُطعِمُكُم لِوَجهِ اللّهِ». (انسان/76، 9 نيز 28 كهف/18; 172 بقره/2) مقصود از «وَجهِ اللّهِ» ، صفات فعليّه خداوند است كه حق‌تعالى با آن‌ها انواع خير را به مخلوقات افاضه مى‌كند; مانند آفرينش، تدبير و رزق و به تعبير ديگر، رحمت عامّه‌اى كه قوام هر چيزى به آن است; بنابراين مقصود از طلب وجه اللّه، آن است كه هدف انسان در اعمالش كسب فيض از رحمت الهى باشد و از آن‌چه نزد غير خداوند است، روى برگرداند; ازاين‌رو در ادامه آيه‌6 انسان/76 از ابرار نقل شده كه گفتند: ما از شما توقع پاداش و سپاس‌گزارى نداريم. با توجّه به اين‌كه پس از مرتبه صفات فعليّه، چيزى جز صفات ذاتيّه الهى نيست كه مبدأ صفات فعليّه و خير مترتّب بر آن‌ها است; بنابراين، بازگشت طلب وجه اللّه به آن است كه انسان، عمل را از روى دوستى خدا انجام دهد; زيرا خداوند جميل مطلق است. به عبارت ديگر، خداوند را از آن رو كه اهليّت عبادت دارد بپرستد.[22]برخى «وَجهِ اللّهِ» را به رضوان و مرضات خدا تفسير كرده‌اند. بنابراين نظر، ذكر «وجه» ، بر اختصاص انجام دادن فعل براى خداوند تأكيد مى‌كند.[23] مفسّران، معانى ديگرى را نيز براى وجه ذكر كرده‌اند; از‌جمله ذات، ذات شريف و مقدّس، جهت منسوب به خدا كه از آن سوى، به او توجّه مى‌شود و مقام و منزلتى كه خداوند براى خويش بين مردم ثابت كرده است.[24] انجام دادن عمل براى طلب وجه الهى، در آيات ديگرى با تعبير طلب رضوان الهى: «و‌مَثَلُ الَّذينَ يُنفِقونَ اَمولَهُمُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللّهِ‌...» (بقره/2، 265; آل‌عمران/3، 174) و تعبير خالص كردن دين براى خدا بيان شده است.

خالص كردن دين براى خدا، حالتى است كه براى برخى از انسان‌ها با اختيار خودشان پديد‌مى‌آيد و آن‌چه پيراسته مى‌شود، دين (دعا،[25] عبادت و اطاعت،[26] سنّت و روش زندگى[27]) است: «...و اَخلَصوا دينَهُم لِلّهِ فَاُولـئِكَ مَعَ المُؤمِنينَ» (نساء/4، 146)، «فادعوا اللّهَ مُخلِصينَ لَهُ الدِّينَ» (غافر/40، 14)، «و‌ما اُمِروا اِلاّ لِيَعبُدُوا اللّهَ مُخلِصينَ لَهُ الدّينَ حُنَفاءَ» (بيّنه/98، 5 نيز 2، 11 و 14 زمر/39; 139 بقره/2; 29 اعراف/7) البتّه همه انسان‌ها حتّى كافران،[28] در وضعيّتى كه از همه چيز نااميد شوند، به مقتضاى فطرت الهى خويش بى‌اختيار خدا را از روى اخلاص مى‌خوانند. آياتى از قرآن به اين مطلب اشاره مى‌كند كه وقتى انسان‌ها در كشتى، گرفتار طوفان شده و بيم هلاك داشته باشند، خدا را از روى اخلاص مى‌خوانند:«...‌جاءَتها ريحٌ عاصِفٌ وجاءَهُمُ المَوجُ مِن كُلِّ مَكان وظَنّوا اَنَّهُم اُحيطَ بِهِم دَعَوُا اللّهَ مُخلِصينَ لَهُ الدِّينَ‌...». (يونس/10، 22 نيز 65 عنكبوت/29 و 32 لقمان/31)

براساس آيات ديگرى، حقيقت اخلاص آن است كه انسان فقط خدا را عبادت كند: «اَمَرَ اَلاّ تَعبُدوا اِلاّ اِيّاهُ» (يوسف/12، 40)[29] و روى به‌سوى خدا كند و از غير او دل ببُرد[30] و به حقيقت ايمان و عبوديّت برسد[35]: «بَلى مَن اَسلَمَ وَجهَهُ لِلّهِ‌...» (بقره/2، 112) و اعمالش مانند هجرت، جهاد و انفاق را در راه خدا انجام دهد: «اِنَّ الَّذينَ ءامَنوا والَّذينَ هاجَروا و جـهَدوا فى سَبيلِ اللّهِ‌...» (بقره/2، 218)، «مَثَلُ الَّذينَ يُنفِقونَ اَمولَهُم فى سَبيلِ اللّهِ‌...». (بقره/2، 261) در آياتى نيز حقيقت اخلاص، با نفى هرگونه شرك و ريا تبيين شده است; چنان‌كه در آيه‌110 كهف/18 مى‌فرمايد: هر‌كس به لقاى پروردگارش اميد دارد، بايد عمل نيكو به‌جا آورده، در عبادت پروردگارش شريكى قرار‌ندهد: «فَمَن كانَ يَرجوا لِقاءَ رَبِّهِ فَليَعمَل عَمَلاً صــلِحـًا و لايُشرِك بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَدا». عمل صالح در اين آيه، به عمل خالص تفسير شده است[31] و كسانى‌كه در نمازشان ريا مى‌كنند در سوره ماعون، مذمّت و تهديد شده‌اند: «فَوَيلٌ لِلمُصَلّين ...اَلَّذينَ هُم يُراءون». (ماعون/107، 4‌ـ‌6)

رسول‌اكرم(صلى الله عليه وآله) فرموده است: اخلاص آن است كه بگويى پروردگار من خدا است; سپس استوار‌بمانى; چنان‌كه به تو فرمان داده شده است; يعنى هواپرستى را از خود بزدايى و جز او را پرستش نكنى[32]: «اِنَّ الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقـموا‌...». (فصّلت/41، 30; احقاف/46، 13)


مصطفى جعفرپيشه

تنظیم:امید واضحی آشتیانی.حوزه علمیه


پی نوشتها:

[1]. لسان العرب، ج3، ص‌173، «خلص»; ترتيب‌العين، ج‌1، ص237، «خلص».

[2]. مفردات، ص‌292; مجمع‌البحرين، ج‌4، ص‌169; مقاييس‌اللغه، ج‌2، ص‌208، «خلص».

[3]. تاج‌العروس، ج‌7، ص‌562; لسان‌العرب، ج‌3، ص‌173‌ـ‌174، «خلص».

[4]. لسان‌العرب، ج‌3، ص‌173‌ـ‌174; مجمع‌البحرين، ج‌4، ص‌168‌ـ‌169، «خلص».

[5]. مصطلحات التصوف، ص‌26; لغت‌نامه، ج‌1، ص‌1294، «اخلاص».

[6]. الفقه على المذاهب الاربعه، ج‌2، ص‌209‌ـ‌210.

[7]. جواهرالكلام، ج‌9، ص‌155‌ـ‌157; تحريرالوسيله، ج‌1، ص‌142.

[8]. كتاب الطهاره، ج‌2، ص‌422.

[9] . القواعدوالفوائد، ج1، ص‌79‌ـ‌80; المبسوط، ج1، ص19; المعتبر، ج‌1، ص‌14.

[10]. العروة‌الوثقى، ج1، ص617‌ـ‌618‌; التحريروالتنوير، ج‌23، ص‌319‌ـ‌320; وسائل‌الشيعه، ج‌1، ص‌75.

[11]. النيّة و الاخلاص، ص‌104.

[12]. قصّه ارباب معرفت، ص‌37‌ـ‌54.

[13]. اخلاق در قرآن، ج‌1، ص‌266‌ـ‌269.

[14]. جامع‌السعادات، ج‌2، ص‌405‌ـ‌406.

[15]. اخلاق در قرآن، ج‌1، ص‌75.

[16]. شرح منازل‌السائرين، ص‌68‌; مدارج‌السالكين، ج‌2، ص‌96.

[17]. شرح منازل‌السائرين، ص‌12‌ـ‌14.

[18]. الميزان، ج‌3، ص‌162.

[19]. نهج‌البلاغه، خ 1، ص‌14.

[20]. شرح نهج‌البلاغه، ابن‌ابى‌الحديد، ج‌1، ص‌64; ترجمه و تفسير نهج‌البلاغه، ج2، ص‌56‌ـ‌58; شرح نهج‌البلاغه، ابن‌ميثم، ج1، ص‌91.

[21]. التبيان، ج‌9، ص‌5; الميزان، ج‌17، ص‌233.

[22]. الميزان، ج‌20، ص‌127.

[23]. مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌664‌.

[24]. الميزان، ج‌16، ص‌91‌ـ‌94.

[25]. مجمع‌البيان، ج‌4، ص‌458.

[26]. جامع‌البيان، مج‌12، ج‌24، ص‌227 و مج‌11، ج‌21، ص‌17; الكشاف، ج‌2، ص‌99; الميزان، ج‌17، ص‌233.

[27]. الميزان، ج17، ص233 و ج‌10، ص‌189‌ـ‌190.

[28]. نضرة‌النعيم، ج‌2، ص‌127.

[29]. جامع‌البيان، مج‌7، ج‌12، ص‌288.

[30]. مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌356 و 358; جامع‌البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌690‌ـ‌691‌.

[31]. الميزان، ج‌1، ص‌258.

[32]. مجمع‌البيان، ج‌6‌، ص‌770; كشف‌الاسرار، ج‌5، ص‌751.